محرم نامه خسروی

زمستان ۷۵
محرم نامه خسروی کاری از گروه " ماهان " به نویسندگی و کارگردانی امیردژاکام است . او در معرفی خود و کارش در بروشور می گوید : " مجلس محرمنامه خسروی جوانه ای کوچک است که از این خون ( خون سیاوش ) روئیده و پیش روی شماست . نمایش شروع خوبی دارد. خسرو زنده شده وارد تخیل تماشاگر می شود. نقال شروع به نقل داستان پسرسیاوش می کند .( سیاوش شخصیت بی گناهی است که در شاهنامه خونش به ناحق بر زمین ریخته می شود ) ظاهرا از این خون خسرو روئیده است . حالا در جایی مخفی است . نقال نهانگاه او را می یابد و از او می خواهد که قصه اش را تعریف کند او ابتدا امتناع می کند ولی بعد می پذیرد و تعریف می کند و می میرد ؛ نمایش تمام می شود . کارگردان در متن بروشور می گوید " در این جا منظر نگاه ما نقالی است ... و به درستی ادامه می دهد . پیشکسوتان همیشه خیال خود را به قصه افزدوه و قصه را آنگونه که دریافت می کردند به تصویر می کشیدند ؛ باید گفت ، نقال سعی می کند داستان تعریف کند اگر چیزی به آن اضافه می کند بازهم از دایره داستان خارج نمی شود. اضافات نقال برای جلب نظر شنونده یا تماشاچی به داستان است .
الگوو شکل نمایش محرمنامه خسروی نقالی است . اما باید دید نقال چه می کند ؟ مثلا نقال در داستان شاهنامه از ثقل شعر می کاهد ، آن را ساده می کند و ماجرا ی ساده شده را به شکل توجه برانگیزو زیبا یی بیان می کند و مفاهیم قصه را به تماشاچی یا شنونده انتقال می دهد . اما کارگردان برعکس عمل می کند ؛ نه تنها از ثقل شعر نمی کاهد که به سنگینی فهم ماجرا نیز می افزاید ! در این نمایش ظاهرا قصد این بوده که تخیل نقال را زندگی بخشد و فهم قصه را آسان تر کند  اما درست عکس این قصد عملی شده است . نقال قهوه خانه ها  بدون استفاده از ابزار و نور ، لباس و موسیقی و این گونه تمهیدات کمک کننده ، با تماشاگر ارتباط برقرار می کند .اما نمایش محرمانه خسروی با استفاده از همه این تمهیدات تماشاگر را در گیرفهم ماجرا ی صحنه حیران نگه می دارد. تماشاگر از خود سوال می کند آن خانمی که در انتهای صحنه پشت به تماشاگر نشسته و لباس سفید ی به تن دارد و هیچ حرکتی نمی کند و تنها در آخرنمایش بلند می شود . چند شمع که به دروازه ای نصب شده است روشن می کند و طوماری سیاه را به دست می گیرد کیست ؟ به چه معناست ؟ چرا او از اجتماع دوراست ؟ چرا می میرد ؟چه کسی او را می کشد ؟ این ها سوالاتی است که تماشاگر ازنمایش می کند اما پاسخی نمی یابد.
باید با کارگردان موافق بود که می گوید باید از تئاتر بشکن و... دوری جست اما این سخن به جا نباید ما را به سویی ببرد که قصه و شعر ساده فردوسی را طوری بگوئیم که کسی آن را نفهمد. وی به حق در بروشور ادامه می دهد که نمایش ایرانی ( معرکه ، نقالی ، تعزیه ، تخته حوضی و...)   با حضور فیزیکی ومعنوی بیننده کامل می شود  . آیا آمدن تماشاچی به تئاتر به معنی حضور فیزیکی او نیست ؟ سعی تماشاچی در فهم آن چه در صحنه می گذرد به معنی حضور معنوی او نیست ؟ تماشاگر سعی می کند با نمایش ارتباط بر قرار کند . گوش می دهد . سکوت می کند .اما ارتباطی بر قرار نمی شود و به عبارتی درگیر نمی شود. در حالیکه  نقالی ، ساده ترین شیوه نمایش رایج قهوه خانه ایست . اما در این جا به هیئت نا آشنایی تبدیل شده است . کارگردان شکل را پیدا کرده است باید گفت مبارک است . او نیمی از راه را رفته است . اما یکی از پارامتر های مضمون ، ماجرا و قصه است که شکل را نیز روشن و محکم می کند. ماجرا باید به بیننده منتقل شود . چون نقل است . نقل چه چیز؟ نقل ماجرا ست . نمایش نقالی است اما قصه ای نقل نمی شود.
کارگردان در بروشور می گوید اکنون در مجلس محرمنامه خسروی آن را دنبال می کنیم " تعمیم و گسترش ریخت و مضمون در نمایش ایرانی " باید گفت ، پیچیده کردن تصاویر و مبهم گویی در مفاهیم و تعابیر به معنی تعمیم و گسترش مضمون و شکل نیست . وقتی ارتباطی برقرار نمی شود . و مفهومی القا نمی گردد، چه تعمیم و گسترشی صورت گرفته است ؟! او از اشعارحماسی فردوسی وام گرفته است . این نکته درستی برای انتقال مضمون این نمایش است. اما این وجه باید با وجه انتقال مفاهیم حماسی از طریق قصه و خود اشعارفردوسی در هم تنیده شود . این ها هم باید محتوای فکری اثر را انتقال دهند اما این اتفاق نمی افتد. خسرو دردش چیست ؟ روشن نیست ! چه می خواهد بگوید ؟ گنگ است . درک شعر فردوسی برای تماشاچی بسیار ساده است در حالی که کارگردان با مبهم کردن آن نمایش خود را از مضمون و در نتیجه ازهمان ریختی که می گوید انداخته است .
زبان این نما یش هم که یکی از وجوه مضمون است یک دست نیست شکستن ناگهانی لفظ مطنطن و تبدیل آن به لفظ محاوره ای به سر گردانی تماشاچی می افزاید .
واما کلامی در باب بازی ها :
انتخاب انوشیروان ارجمند برای نقال به لحاظ فیزیکی درست است . چهره واندام این بازیگر با موها و صورت استخوانی اش به نقش نقال خوب می نشیند . اما گویش او و شکل آپارات دهان و حنجره اش ضعیف است . و امکان مانورهای مخصوص که ویژه نقال قهوه خانه است ، ندارد. آن قطع ها و تاکید ها ، آن نگاه ها و سکوت ها ، پا به زمین کو بیدن ها و نشستن و برخاستن ها ، آن کف زدن ها و اداهای نقال که همه و همه برای جلب توجه تماشاگر و ایجاد تمرکز و نقطه دیدی برای درک قصه است در ارجمند نمی یابیم . البته او سعی خود را می کند تا اندازه ای به نقال نزدیک شود اما او از نقال فاصله زیادی دارد . شجاع کاوه در نقش خسرو از صدا و اندام مناسب برخوردار است و وظایف محوله را به خوبی انجام می دهد . موسیقی قوالی که جایی پنهان از ساز سه تار و دف بر می خیزد ، در لحظاتی احساس برانگیزاست . اما از حزن واندوهی سراسری برخوردار است و لحظات حماسی را زنده نمی کند .
کارگردان ، جوان مستعدی است نگاهی به کارهای او در بروشور نشان دهنده تلاش منظم اوست . او باشور و هیجان به کارش ادامه می دهد. این پیگیری خجسته است و بطور حتم دیر یازود به بار خواهد نشست . مشروط به این که حرف و سخنش روشن باشد تا مخاطب را هاج و واج نگه ندارد.

کاظم هژیرآزاد