نگاهی به نمایش «لازاروس» به کارگردانی «سیروس ابراهیم زاده»
زندگی بخشیدن به رؤیاها
پرداختن به مسائل سیاسی آن هم به صورت لخت، چه در رد چیزی، یا کسی و چه در تایید آن رنگ شعاری به خود میگیرد و کار هنری را در حد یک مقاله سیاسی پایین میآورد
«کمونیست ها بر سر ملت خود و جهان ، هوادارنشان و مهاجرین کشورهای دیگر بلانازل می کنند آن ها را دیوانه کرده در زبالهدانی خود به جان هم انداخته و به برادر کشی وامی دارند.»
این لب کلام ابراهیمزاده به عنوان نویسنده، کارگردان و بازیگر نمایش لازاروس است که در سالن چهارسو در حال اجرا است. او با لازاروس دنیای خیالی آفریده و براساس آن تلاش میکند روش و منش حکومت شوروی سابق و هواداران سابق آنها را در کشورهای دیگر محکوم کند. به همین خاطر او به سوگ دو برادر خیالی نشسته که در زمان شاه مجبور به جلای وطن شده از ترس مار غاشیه به اژدها پناه برده اسیر مزبلهای کثیفتر از پیش میشوند.
آن ها از چاله درآمده در چاه میافتند و در این زبالهدانی هویت خویش را از دست میدهند و به دشمن آشتیناپذیر خود و خانوادهشان و همه ملتهای جهان تبدیل میگردند. عاقبت هم مدفن آنان همان زبالهدانی است. در همین راستاست که ابراهیمزاده در متن بروشور به درستی سؤال میکند:
آیا به چیزهائی که دور میریزیم میتوانیم با اطمینان خاطر برچسب «به درد نخور» بزینم؟ اشیاء و آدمهایی را که به زبالهدانی میسپاریم، واقعاً از حیز انتفاع ساقط شدهاند؟ میزان مفید نبودن را چهکسی تعیین میکند؟ آفریدگار همه چیز و همه کس خداست و ...
باید گفت آن ها نه تنها دور ریختنی نیستند بلکه باید با نهایت ملاطفت آن ها را به آغوش میهن بازگرداند. استمالت کرد تا در خانه خودشان رشد کنند و ببالند. اگرقرار است میوهای بدهند از ثمره آن ها ملت خودمان بهرهمند شوند.
آری باید جلوی گریز مغزها را گرفت. سال ها بود که شوروی توسط افکار مارکسیستی و سالهای سال است که آمریکا و اروپا با افکار امپریالیستی با شیوع فساد، سکس، خشونت و جاذبههای شیطانی دیگر مغزهای ما و آسیا و ... را به سوی خود جذب میکند. با نابودی حکومت شوروی، خطر امپریالیسم هنوز هم باقی است و چون شمشیر داموکلس بر سر ملل آسیا و آفریقا و ... سایه افکن است. اکنون امریکا مغزها را میبلعد. با تبلیغات جوانان ما را به سوی خود جلب میکند. و حاصل یک عمر سرمایهگذاری را یکجا می رباید.
تصور کنید چه هزینهای صرف میشود تا کودکی به دنیا بیاید. به مدرسه برود. دبیرستان را تمام کند، وارد دانشگاه شود و بعد فارغالتحصیل شود و ...آنگاه که باید مردم از میوه او سود ببرند دول بیگانه بدون کمترین زحمت و صرف هزینهای میوه چین ما میشوند ما باید بتوانیم و انشاءالله خواهیم توانست شرایطی مهیا کنیم که این مغزها در مملکت خودمان بمانند و به همین آب و خاک و مردم خدمت کنند. اگر غفلت کنیم ماران خوش خط و خال به هزار رنگ فریب دسترنج این ملت را به یغما میبرند.
لازاروسها و لازارف ها مغزهای ایرانی بودند ک جذب شوروی شدند و به او و اهدافش خدمت کردند بعضی از آن ها نابود شدند اما بودند تعداد زیادی از آن ها که متنبه شده به مام وطن بازگشتند و تعداد زیادتری از هواداران آن ها در خود ایران بودند که با فروپاشی شوروی و روش عاقلانه و بزرگوارانه دولت ایران بیدار شده در همین مملکت همدوش بقیه مردم در حال خدمت هستند و کسی هم معترض آنان نیست. البته نویسنده و کارگردان به نمونهای از آن آدمها اشاره دارد که تحت فشار دولت شوروی و باورهای خودشان، کارشان به جنون کشیده از بیم جان به برادرکشی افتادهاند، در حالی که همواره در خیال خود عشق به زندگی امریکائی را در سر میپرورانند. این نگاه صرف نظر از طنزی که در آن است، نگاهی اگر نگوئیم دور از واقعیت دست کم، بدبینانه به ایرانیان است که در شوروی زندگی میکردند. خیلی دور از ذهن است افرادی که دولت شوروی به خدمت گرفته بود، اینقدر ابله و بیخبر از واقعیتهای انقلاب ایران و تحولات آن در عرصه بینالمللی باشند . خاصه پس از هشت سال که از انقلاب ایران گذشته بود! باید گفت، لازاروس، ایرانی نمونهوار نیست و احتمالا این غلوناشی از برداشتی ذهنی و احساسی دوازده سال پیش ، در بدو فروپاشی شوکوار این غول بزرگ بوده است. البته صد درصد باید با نویسنده موافق بود که هر نوع سر سپردگی به هر کشوری خاصه سرسپردگی سیاسی مذموم است. لیکن نباید نگاهی یک سویه و غیرتحلیلی داشت و شرایط سلطنت پهلوی را بکلی به باد فراموشی سپرد و همه تقصیرها را به گردن این آدمهای بخت برگشته انداخت. انصافا سرنوشت اغلب آن ها مصداق این مصرع بود نه در غربت دلم شاد و نه روئی در وطن دارم»
باید گفت همانگونه که کمونیسم شوروی در راه خدا آغوش مهربان خود را به روی آن ها نگشوده بود و بطور قطع مقاصد خود را از این کار دنبال میکرد. اکنون آمریکا و اروپا نیز عاشق چشم و ابروی تعداد میلیونی لازاامریکن ها نیست! آیا قصد و نیت سوئی ندارد؟ از کجا که روی آن ها سرمایه گذاری نمی کند. تعداد کسانی که هماکنون در آمریکا و اروپا هستند. چندین برابر کسانی است که در شوروی سابق بودند، تعداد زیادی از این ایرانیان در دستگاههای اقتصادی و علمی و ...آمریکا و اروپا مشغول کارند. خوشبختانه برای بسیاری از اینان ماهیت ایران روشن شده و روزانه شاهد بازگشت بسیاری از صادقترین ان ها به مام وطن هستیم.
پرداختن به مسائل سیاسی، آن هم بةصورت لخت ، چه در رد چیزی یا کسی، و چه در تایید آن، رنگ شعاری بخود میگیرد و کار هنری را در حد یک مقاله سیاسی پائین میآورد. خاصه این که مجالی هم برای تحلیل و اقناع نباشد.
باز در جای دیگر بروشور میخوانیم «تماشاچیان محترم بیائید بخندیم. باهم از ته دل و صمیمانه آنقدر بخندیم که اشک از چشمان متحیرمان جاری شود. خندهها و گریههایمان قاطی شود...»
اولاً وضعیتی که ایشان تصور کرده اند خندهدار نیست بلکه بسیار هم تراژیک است.
به علاوه دعوت ایشان به میهمانی خنده و یا سوگ لازاروس ها دیگر خیلی دیر است.
دوازده سال از آن قضیه گذشته و جهان در این دوازده سال خیلی تغییر کرده است. کودکان زمان فروپاشی، اکنون جوانان برومندند که شاید هیچ از آن سال ها ندانند...
نوش داروی ایشان بعدازمرگ سهراب است.
ابراهیم زاده با وجود سن بالا و تن و بدنی نه چندان چالاک، از خودمایه خوبی به خرج میدهد او بازیگری است که به خوبی از همه تجارب گذشته بهره گرفته و افکار و قضاوت خود را به زبانی طنزگونه بیان میکند. تماشاچی گرچه قدری به سختی ولی بعد از مدتی متوجه میشود که جوانان خواننده و نوازنده و ایجادکننده سرو صدا همه در رویای لازاروس می گذرند و وجود خارجی ندارند. زندگی بخشیدن به این رویاها از نقاط عطف و مثبت این نمایش است. اما گاه بخش رویاها برخود موضوع پیشی میگیرند و این مسالهای است که نمایش را بةسوی خطر دوری از مفهوم کلی اثر سوق می دهد. باید بیشتر مراقب بود تا وجه رویا به لحاظ لطف و گیرائی، غالب بر کل نمایش نشود و وزنه نمایش به سود کفه محتوای فکری متمایل باشد نه برعکس. ابراهیم زاده از همه عناصر مخصوصاً وسایل صحنه منهای نور به خوبی استفاده کرده است. و دوستان او عطا مهرعلیپور، ابراهیم گلمحمدی ، علیرضا مهرعلی پور ، آرین خلج، ایمان افشاریان که در نقشهای رویائی لازاروس بازی میکنند، در انجام کار خود موفقند. و هماهنگ با کل نمایش عمل می کنند.
اینان با وجود سن و تجربه کم، کاری در خور ارائه میدهند. اشعار خوب خانم کبیری کمک کننده است. صرفنظر از محتوای فکری که مربوط به شخص ابراهیمزاده است، نمایش از شکل و مضمونی متناسب برخوردار بوده و در نوع خود طرفه است.
با آروزی موفقیت او در به روی صحنه آوردن آثاری امیدوارکننده تر، تازهتر و نیرو دهندهتر ...
کاطم هژیرآزاد