نگاهی به متن نمایش یک فیلم مستند و داستانی

فراتر از یک قصه معمایی

سعید هاشمی پور, نویسنده و کارگردان نمایش "یک فیلم مستند داستانی" موضوع نمایشنامه خود را به صورت موجزو مفیدی  در یاد داشت کوتاهی چنین توصیف می کند:

"زن و شوهری خانه خود را برای فروش، آگهی می کنند. افرادی به بهانه بازدید، اما با هدف سرقت به خانه آن ها می روند. زن یکی از آن ها را گیر می ‌اندازد و از شوهرش می خواهد که او را بکشد، به طور حتم نمی توان کسی را به جرم سرقت چند تکه جواهر کشت؛ مگر آن که جرمی بسیار بزرگ تر مرتکب شده باشد که در همه فرهنگ‌ها مجازاتی بسیار سنگین دارد.".... این نمایشنامه اثری رئالیستی و به روز است که به رغم گذشت سال‌ها، به لحاظ مضمون هنوز هم به شدت تازه و دارای طراوت است. با آن که داستانی معمایی و پیچیده دارد، اما روابط زناشویی و شک‌‌ها و تردیدهایی که در یک زندگی مشترک به وجود می‌آید را واکاوی می کند.

اما این یادداشت مفید همه آنچه را که می توان درباره این نمایش گفت بیان نمی کند. آنچه از دیدن این نمایش به مخاطب دست می دهد, یک تاثیر ساده ازشنیدن و دیدن یک قصه معمایی و حادثه ای نیست. بلکه نمایش مخاطب را با مسائل ریزتر روانی یک ارتباط مثلثی که زمینه اجتماعی و تربیتی و روان شناسانه در خصوص سردی روابط بین زن و شوهر وتبعات یحتمل آن دریک جامعه پر تناقض آشنا می سازد.

نویسنده و کارگردان در یاد داشتش آورده نمایشش واقع گرایانه است ولی می توان گفت که ماهیت و درونمایه این نمایش واقع گرایانه اما استفاده از عنصرغیر معمول سینما در تئاتر, آنرا ازواقع گرایی منفصل می کند. اما این فاصله زیر سلطه مساله پیچیده ای که مطرح می کند اهمیت خود را از دست می دهد و به عنوان یک قرارداد پذیرفته می شود.

روبروی مخاطب اتاق نشیمن یک آپارتمان معمولی است اما پرده نقره ای نمایش فیلم درست روبروی تماشاگرکه جا به جا در خلال نمایش فلش بک مناسباتی که بر این زن و شوهر می رود را نشان می دهد ماهیتی دوگانه می یابد . فیلمی که دوربینش توسط زن برای کشف روابط نا مشروع شوهرش در کمد کار گذاشته است. دوربینی که قرار است نقش رابطه شوهر را برملاساخته وافشا کند, نا خواسته واتفاقی ارتکاب به دزدی را هم ضبط کرده است. این ترفند گره گشا و غافلگیرکننده, اگرچه در روند قصه واقع گرایانه غیرعادی است اما تمهید جذابی برای ذهن تماشاگر است و در جای خود کمک خوبی به روند و پیشبرد و اکتشاف پیچ های قصه نمایش می کند.

جابجایی مبلمان برای نشان دادن گذشت زمان و زاویه دید تماشاگر, زمان زیادی می برد.البته زاویه دیدی که در ورودی به اتاق خواب یا ورودی خانه عوض نمی شود! تغییر این زاویه دید و تعویض مکان نمایش خاطره حسرت باری را در ذهن بیدار می کند که هفتاد سال پیش یعنی 1325 "عبدالحسین نوشین" درساخت سالن نمایش "فردوسی", با همکاری "ولی اله خاکدان" صحنه گردان ساخت تا معضل نمایشهایی که نیاز به تعویض دو دکور و یابیشتر را دارد حل کند. و اکنون... بگذریم.

قصه وصف اتفاقاتی است که می تواند هم خیالی و هم واقعی باشد. چیزی که شاید بتوان گفت این است که نویسنده و کارگردان تنها وصاف بی غرض واقعه است و یا قضاوتش به کلی پنهان است. به این اعتبارمی توان گفت که رئالسمی غیرفعال است. او علت ها را به جز اشاره کوچکی از طرف فرهاد - شوهر- که اظهار می کند مویت را چرا رنگ نمی کنی تا تنوع و تازه گی در تو ببینم, به علت های دیگری اشاره نمی کند که به نظر می رسد مهم ترین نکته در محتوای فکری اثر باشد که کمبود و یا نبود آن قصه را فقط به قصه ای حادثه ای تبدیل می کند.

مرجان    هر جوری خواستی آرایش کردم و لباس پوشیدم... می خواهی موهامو بلوند کنم و وزنم رو زیاد کنم که شبیه کی بشم؟

شوهر در پاسخ می گوید:

فرهاد      هیچی فقط یه کم تنوع....

این دوجمله مختصر نکته ای را در دل خود نهفته دارد و علت را روشن تر می کند که شوهر طالب تنوع در صورت و سیرت زن است و زن اگرچه پی به رابطه همسرش برده , اما دچار نوعی بیماری شیزوفرنیک وبدگمانی مفرط است که قدرت حل معضل را از او گرفته به طوری که به جای جست وجو و تلاش درجهت حل مشکل به خود زنی می پردازد و مرتب به داروی خواب آورپناه می برد تا آلام خود را تسکین دهد. زن که به تنوع در رفتار و کردار و آرایش سرو صورت وسلوک شخصی اش اعتقادی ندارد, از مرد دوری می کند. این ناآگاهی مشکل را دو برابر کرده و مرد که زنش را دوست دارد و مطابق شعور باطنی اش رابطه نامشروع را نمی پسندد اما رفتار غیر معقول زن او را در مواجهه با یک مورد تازه سردرگم می کند و بیش از پیش به سوی رفتار غیر متعارف سوق می دهد.بنابراین نمایش تنها یک اثر حادثه ای و معمایی نیست بلکه بیشتراثری روانشناسانه عبرت آموز وایضا حادثه ای است.

روزی یکی از دوستان که از مشکلاتی نظیرهمین زن و شوهر رنج می برد به دکتر مراجعه می کند و می گوید :

"من مدتی است که نسبت به خانمم سرد شده ام". دکتر می پرسد:

"چند سال است که ازدواج کرده اید"؟ دوست من می گوید:

"بیست سال". دکتر می گوید:

"طبیعی است". دوست من از این کلمه طبیعی است تعجب می کند و سوال می کند:

"فرمودید طبیعی است"؟! دکتر می گوید:

"بله کاملا طبیعی است اما شما می بایست خانمتان را هم باخودتان می آوردید این مساله مربوط به هردوی شماست" . دوست من می گوید:

" من به خانمم گفتم بیا باهم برویم اما او گفت روانی خودت هستی بهتراست خودت تنها بروی پیش روانشناس". دکتر تکرارمی کند:

"این مساله ای است که بین شما دو نفر باید حل شود . من باید با هر دوشما گفتگو کنم".

دیدن این نمایش مرا به یاد این دوستم انداخت و با خود اندیشیدم که اگر این زن و شوهر باهم نزد یک روانشناس می رفتند و مشکلات خود را بیان می کردند, می توانستند راهی بیابند که به این معضلات دچار نشوند. اگر به این قول بزرگی باورمند باشیم که گفت هنرمند پزشک روح جامعه است. به نظر می رسد نمایش "هاشمی پور" که ازساختارخوبی درطیف نوشته هایی از این دست برخوردار و دارای ارزش های مشخصی نیز هست- اگر به یک روانشناس کارکشته نشان می داد و کمی در خصوص علت های این سردی بین زن و شوهر کنکاش می کرد و سخن می گفت به درستی می توانست نقش یک اثرروانشناسانه و جامعه شناسانه قوی را بازی کند- و قصه اش فعالتر وعبرت آموزتر و به گفته تولستوی که گفت "نقش هنر سرایت است", موثر تر می شد.

ریحانه سلامت دراین نمایش بازی بیاد ماندنی از عواطف یک زن رنج دیده و زخمی را ارائه می دهد و اتابک نادری, , سولمازنادری و مهران مرادی لحظات حسی تاثیر گذاری را می آفرینند.

کاظم هژیرآزاد