"اهالی ماه"
نمایشی ساده، زیبا و آموزنده
لازم نیست سالن نمایش تئاتر حتما پرشکوه و پرخرج باشد. اگر قرار است هنری اتفاق بیفتد، در یک سالن کوچک ، ساده و بی تکلف هم امکان پذیراست. مصداق این اتفاق هنری، نمایش اهالی ماه در تماشاخانه کوچک ولی صمیمی " منشور هنر " ، است. این نمایش نوشته : خانم آویوا راول ، نمایشنامه نویس کانادایی و ترجمه: آهو خردمند ، به کارگردانی: محمد ساربان و بازی های مرضیه صدرایی و سحر آقاسی است.
نمایش ، روایتی ساده و عاطفی از مشکلاتی که آزادی روابط جنسی پیش از ازدواج در اقشار متوسط و پایین اجتماع در جوامع پیچیده صنعتی به بار می آورد را مورد بررسی قرار می دهد. دختری که محصول یک رابطه نامعقول بین زن و مرد است، چشم به جهان می گشاید، مرد زن را رها می کند و زن که قادر به نگهداری بچه نیست، کودک را به سازمان سرپرستی از کودکان ناخواسته می سپارد. دختر به چند خانواده سپرده شده و سرگذشت دردناکی را پشت سر می گذارد. شکنجه ها و آزار های غیر انسانی می بیند که کمترین اش سوختگی با سیگار نا پدری و ابتلا به آسم است. لاجرم فردی عصبی ، پرخاشگر، با رفتاری وحشی ، متلون و بی قرار به بار می آید. تا اینکه بر حسب اتفاق ، زن و مردی متوسط الحال ولی معقول و مهربان او را به فرزندی می پذیرند و کمک می کنند که مادر واقعی اش را بیابد. دختر از زندگی اش با این نا پدری مکانیک و نامادری خانه دار، راضی و خرسند است و احساس رضایت و خوشبختی می کند. ولی مادر واقعی اش که ازدواج کرده و صاحب دو فرزند پسر است و زندگی خوبی همراه با شهرت و محبوبیت در سایه شغل بازیگری تئاتر دارد، از زندگی اش احساس رضایت ندارد. نمایش این نکته را یاد آور میشود که شرایط و مناسبات زندگی اجتماعی از دو هم خون، دوگونه سلوک متفاوت به وجود می آورد .
قصه از آنجا آغاز می شود که دختر، مادر واقعی اش را در یک پارک پیدا کرده و با منش و رفتار بی ادبانه و لمپنی با او ارتباط برقرار می کند. لحظه به لحظه که از کشمکش عاطفی آنها می گذرد، سرگذشت عبرت آموز دختر مکشوف می شود و عوالم غیر انسانی که بر او گذشته، برملا می گردد. مادر نادم از کرده خویش، از دخترش تقاضا می کند با او زندگی کند، اما دختر که اکنون پدر و مادری مهربان و با محبتی به دست آورده نمی پذیرد. ما در انتها به دختر حق می دهیم که مادر خونی خویش را پس بزند و پدر و مادر غیر خونی ولی مهربان و معقول را بپذیرد. ایده اصلی نمایش که مخاطب را به چالش می کشد همین است که می گوید همخونی تنها، خوشبختی را برای فرد انسانی تضمین نمی کند بلکه عاطفه و مهر و سلوک انسانی است که ضامن رضایت و سعادت فرد در جامعه است.
همه این داستان سراسر پر کشش عاطفی، در یک ساعت و پانزده دقیقه تعریف و به عبارت درست تر زندگی می شود. مرضیه صدرایی نقش مادری را بازی می کند که ابتدا در سیمای زنی بسیار منزه، پر صلابت و نفوذ ناپذیر ظاهر می شود، ولی به تدریج که حقایق بر او آشکار می گردد، سرافکنده، و در انتها، فرو ریخته و ذلیل می نماید.
سحر آقاسی در نقش دختری ظاهر می شود که ابتدا او را لاابالی ، خشن، و تربیت نشده ، با خلق و خوی وحشی می بینیم اما در روند فاش شدن سرگذشتش ، به زیرکی و آگاهی اجتماعی و غریزی ای که جامعه در نهادش به ودیعه گذاشته پی می بریم و به انتخابی که می کند صحه می گذاریم. هر دو بازیگر ، با باور و عمل به رویداد های درونی و لحظات بیرونی نقش، به اوج احساس واقعی می رسند و تصاویری واقع گرایانه می آفرینند و به طریق اولی تماشاگر را تحت تاثیر قرار داده و به همراه خود، تا آخرین لحظه خدا حافظی مادر و دختر می کشند.
طراحی صحنه، گوشه ای دنج، از یک پارک را نشان می دهد. وسایلی که توانسته این فضا را ایجاد کند، ساده ، مختصر و هوشمندانه است: یک نیمکت ، شیر آبخوری ، سطل آشغال و یک تیر چراغ برق، همه گویا و در عین حال کاربردی است. این وسایل فقط برای تزیین نیستند بلکه در استفاده به موقع از هر کدام، حرفی برای گفتن و عملی برای انجام دارند. حتی یک برگ خشک که در انتهای نمایش از آسمان به زمین می افتد و صدای کلاغ ها در غروب پاییزی ، استعاره مینی مالی از فصل، و خزان روح این مادر و دختر است.
کاظم هژیرآزاد