تودهنتو می بندی یا من...!

نگاهی نمایش " تو دهنتو می بندی یا من...!

نمایشی دیگر با موضوع " زن " طبقه ی متوسط و معضلاتش در جامعه امروزی، به نویسندگی بهاره رهنما و کارگردانی داوود بنی اردلان، با بازی بهاره رهنما و کمند امیر سلیمانی، در سالن گوشه فرهنگسرای نیاوران در حال اجراست.

رهنما و اردلان این بار به زاویه دیگری از زندگی زن و ارتباطش با مسئله ازدواج، طلاق ، تعدد زوج و تبعات آن پرداخته و مشکل زن امروزی این طبقه را با این مسائل با مخاطب در میان گذاشته و راه حلی تلویحی و سر بسته را پیشنهاد می کند.

قهرمان این اثر، دو زن هستند. دو دوست صمیمی دوران مدرسه که حالا در مرز چهل سالگی همسایه هم شده و روابط بسیار مهرآمیزی با هم دارند. زن اول که ازدواج کرده و صاحب بچه ای هم هست، نمی داند که زن دوم – دوست خودش - با شوهرش رابطه دارد و پنهانی صیغه موقت او شده است. در واقع بدون این اینکه بداند ، زن دوم در طبقه ی بالا هووی اوست و غافل از همه چیز، به سادگی سیر تا پیاز روابط خود با همسرش را با دوست دیرینش - زن دوم – در میان می گذارد. تا اینکه در اتوموبیل شوهرش شانه ای زنانه پیدا می کند. پس به شوهرش ظنین شده حرکات و سکنات او را زیر نظر می گیرد و موبایلش را کنترل می کند اما شوهر رابطه اش را با زن دیگر انکار می کند و زن را دچار عذابی سخت و روانسوز کرده است.

داستان، از فضای یک آپارتمان کوچک و آشپزخانه اوپن متعلق به زن دوم با وسایلی معمولی که نشان از وضعیت مالی متوسط صاحبش دارد شروع می شود. زمان وقوع حوادث در دید و بازدید های این دو دوست و ماجرا های روزمره شان با روشن و خاموش کردن نور سپری می شود. موزیک و افکت و واگویه هایی که تخیلات و احوالات روانی این دو زن را بازتاب می دهد توسط بلندگو می شنویم که در جای خود گویا است.

تو دهنتو می بندی ... روایت یک مثلث عشقی، بین دو زن و یک مرد است. رهنما با طرح سه سوال روان مخاطب را به چالش می کشد: اول اینکه آیا زن اول تمکین می کند که شوهرش زن دوم بگیرد و به خانه بیاورد و یا خانه ای جدا برای او بگیرد؟- که در انتها می فهمیم که او این کار را کرده است - دوم اینکه آیا زن اول طلاق می گیرد تا مرد، زن دوم را اختیار کند؟ و سوم اینکه در این میان سرنوشت بچه زن اول چه می شود؟

از آنچه می گذرد، می فهمیم که زن اول حاضر به تمکین نیست که هوویی را در کنار خود تحمل کند. پس ما انتظار داریم که زندگی زن اول و بچه اش از هم بپاشد و مرد، با زن دوم ازدواج کند که رهنما رنگی دیگرگون به روایتش می زند. داستانی که با روایت مناسبات و رفتار ساده و بی پیرایه آغاز شده بود، به مرحله ی پیچیده و در نهایت به بحران می رسد.

گرچه اشاره رهنما به مسئله ی حساسی در جامعه سنتی ما است اما وی فقط نشان دهنده ی این معضل است و هرگز به نقد و داوری مناسبات سنتی مبتلابه جامعه ما نمی نشیند و قضاوت را به مخاطب وا می گذارد اما آن زمان که زن دوم در برابر دوستی و صمیمیت و سادگی زن اول و بچه او که قطعا از این ازدواج آسیب خواهد دید، کوتاه می آید و از خواسته اش چشم پوشیده و از کرده اش پشیمان شده و خود را گم و گور می کند – به محل تولدش شیراز می رود و که در " شاه چراغ " از کرده ی خود استغفار کند- این گذشت از خواسته دل، در نزد مخاطب عملی قهرمانانه و تحسین بر انگیز تلقی می شود، و نیز پیشنهادی تلویحی است که رهنما اردلان می کنند. یعنی استغفار زن دوم، این بشارت را می دهد که مقصر خود او و امثال او در جامعه است که وارد حریم خانواده صمیمی ترین دوستش شده تا شوهرش را غر بزند. نکته دیگر اینکه در مسئله تعدد زوجات، فارق از اضطراری که برای زنانی که تمکن مالی ندارند و نیازمندند تا شوهری از آنها حمایت مالی کند، زنانی مانند او که خود درآمد دارند و می توانند چرخ زندگی خود را بگردانند، اگر ارزش های اخلاقی همچون مروت و ایثار را ملاک سلوک خود در جامعه قرار دهند و تن به هوای نفسانی ندهند، کیان خانواده هایی از این نوع از هم نمی پاشد.

 کاظم هژیرآزاد