نیم نگاهی به چهره های غریب وآشنا ی نمایش

"موش توی پیت حلبی"

 بن مایه نمایش "موش توی پیت حلبی" نوشته " نوشین تبریزی" و کار"سیدعلی هاشمی" که این شب ها در سالن سایه مجموعه تئاتر شهر در حال اجراست, برگرفته ازچند داستان کوتاه چهار نویسنده معاصر: "صادق هدایت" , "صادق چوبک", "جمالزاده" و "غلامحسین ساعدی" بنیان گذاران ادبیات نوین داستانی در سیر نود سال پیش به این سو است. به عبارت دیگر, بازتاب زندگی تیپ های آدم هایی, از آغازسال هزارو سیصد تا این اواخر را شامل می شود.

یک دوجین – دوازده - بازیگربا استعداد جوان, میانسال و کهن سال "سیما تیرانداز", "تبسم هاشمی" , "فریباخادمی" , "کاظم سیاحی" , "لی لی فرهاد پور", "شکوفه هاشمیان", " غزاله جزایری" , "لیلی جنیدی", "علی دستانپور", "نویدهدایتی پور", "رضا سخایی" ,"محمدمهدی احدی" دراین نمایش, ما را به دوران سلطنت رضا شاه و اوائل حکومت پسرش می برند.

تیپ های ارائه شده دراین نمایش, نمونه ای از کل زنان و مردان طبقات محروم وفقیر و معمولی هستند که سواد جمعیت تهران یا ایران آن سالها را تشکیل می دهند.تصویری که بیشتردر آثارصادق هدایت بیزارو غمزده و نا امید, در داستان های "سه قطره خون"," تاریکخانه" , " زنده بگور" و "علویه خانم" برخورد داشته ایم. استعاره آدم ها ی وامانده ای که غریزی و بی هدف, مانند موش در سوراخهای استیجاری چپیده و به اصطلاح زندگی می کنند. جفت گیری و تولید مثل می کنند, کینه و حسد و عشق می ورزند و دور پایان ناپذیری از گناه مرتکب می شوند و بنا به آموزه هایی از ترس عقوبت وعده داده شده استغفار می کنند و می میرند. اثر, تنها انعکاس واقع گرایانه وقایع نیست بلکه نگاهی شاعرانه و دلسوزانه به این قهرمانان بی نام ونشان دارد طلایه ای ازمثبت اندیشی و امید را نیزبشارت می دهد. روح این شش ساکن لانه موش را به زلالی روح ماهی های حوض شش تکه تشبیه شده, ماهی هایی که بی هدف دهان باز می کنند, به غریزه می بلعند تا زنده بمانند, ضرورت آگاه شدن و تغییر را درک نکرده می میرند وبا رفتن یا مردنشان زلال آب حوض - همین مختصر زیبایی - هم از ساحت زندگی شان محو می شود. و نکته امیدوارکنند و خوشبینانه اثر معلمی است که بر خلاف جریان رود شنا می کند. تنها مستاجری که با سرنشینان این لانه موش, فرق بین دارد. او به دلیل عدم آزادی از دست حکومت شاه فراری است. فقط اوست که می خواهد برای دیگران مفید باشد وچوب این عقیده اش راهم می خورد و تاوانش را پس می دهد.

معلم ربیع, می خوای بهت سواد یاد بدم؟

ربیع سواد به چه دردم می خوره؟

شاه بیت تفکر بر انگیز اثرهمین معلم و این جمله است: "سواد به چه دردم می خوره" . معلم در مقابل پاسخ ربیع یا ربیع ها تنها سکوت سنگین و درآوری می کند. تحلیل تصویری درستی ازشرایط آن زمان است. کسانی که آن زمان را زیسته اند, اینگونه مناسبات را خوب میشناسند. قشری از روشنفکران آن دوران که می خواستند مردم را باسواد کنند و بد وخوب را به آنان به طریق خود بیاموزند از یک سو به دلیل سلب آزادی بیان, درمقابل داغ و درفش سلطان قرارداشتند و از سوی دیگر مجبور به له شدن لابلای چرخدنده نا آگاهی اقشارمحروم بودند.

زمانه چنان به سرعت در حال تحول است که می رود تا رابطه ما را با نسل هایی که ازآن بار آمده ایم به کلی قطع کند. اکنون دیگر, آن آدم ها نیستند یا به ندرت به شکل پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها در خانواده ها فقط حضور فیزیکی دارند ولی آنها هم ناگزیررفتنی اند اما رشته ی باریک و نامرئی به نام حافظه تاریخی توسط هنر, ما را به آنها متصل می کند و نمی گذارد همه هویت خود را از یاد ببریم. پس این وظیفه هنر و هنرمند است که سیمای گذشته ای که خالق ما بوده و هویت ایرانی ما را تشکیل می دهد را بما بشناساند و نگذارد آن را به باد نسیان بسپاریم . کاری که علی حاتمی در آثاربی بدیل خود و تعدادی از سینما گران کردند و آثاری ماندگار از خود به یادگار گذاشتند. اما در ساحت نمایش صحنه ای به استثنای "بیضایی" سهم نمایشنامه نویسان ما بسیار ناچیزاست. از این دیدگاه نمایش "موش تو پیت حلبی" جست وجوی مغتنم و متینی در یاد آوری "چهره خانه" گذشته ی نه چندان دوری است که میرود تا از یادها محو گردد.

اکنون دیگرهیچ کدام ازچهارنویسنده ای که تبریزی از داستان های آنها بهره جسته و نمایش خود را سامان داده , به صورت فیزیکی دراین دنیا نیستند اما در آثارشان زنده اند. به قول حافظ :

(هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق// ثبت است در جریده عالم دوام ما)

تا زمانی که آثار این بنیان گذاران ادبیات نو داستانی این مرز و بوم را می خوانیم و یا به صورت نمایش درصحنه های تئاترمی بینیم, آنها در آثارشان زنده اند و دوام آنها در جریده عالم ثبت است. پرداختن و بهره گیری از این آثار, نوعی ادای دین به این پیشقراولان داستان نویسی ایران نیز هست.

گنکور می گوید : تاریخ, رمانی است که اتفاق افتاده و رمان, تاریخی است که می تواند اتفاق افتاده باشد. و بزرگ دیگری اضافه می کند که رمان تاریخی یا فیلم تاریخی یا نمایش تاریخی هردوی آنهاست؛ هم اتفاق افتاده و هم می تواند اتفاق بیفتد.

هنر بازتاب واقعیت در اوصاف و تصاویر هنری است و هنرمندان بزرگ از زندگی مردم چیز ها می گیرند و به زندگی مردم چیزها می دهند. بزرگی گفت اگر می خواهید فرانسه قرن هجده را بشناسید, آثار "بالزاک" را بخوانید. نسل امروز, زیر احاطه اطلاعات اینترنتی وفضای مجازی و... از تاریخ اجتماعی, ادبی , محلی, جغرافیایی و هنری یکی دو نسل گذشته خود کمترین آگاهی وارتباط را دارد. نقش هنرمند که آفرینش آثار نو است می تواند با هدف معینی آثار گذشته را با نگاه نو بازتولید کند و آثاری که حرفی برای گفتن داشته و نسل نو آنها را نشنیده و ندیده اند را با زبان و ابزار مدرنی چون سینما , تئاتر و تلویزیون و بقیه هنر ها باز آفرینی کرده بازگو کند و یا نشان دهند. تلاش نوشین تبریزی و علی هاشمی با هر بضاعتی که دارند براین اسلوب در جای خود مشکوراست.

درپایان نمی توان در بازآفرینی این زندگی از بازیهای سیما تیرانداز, فریباخادمی, تبسم هاشمی, کاظم سیاحی, وبقیه بازیگران , به ویژه غزاله جزایری که نقش معلول را چنان زندگی می کند که مخاطب باورمی کند که او خود معلول است, سخنی به میان نیاورد. بی جا نیست گفته شود که بازی مجموعه ی این بازیگران یکجا کلاس بازیگری است.

 کاظم هژیرآزاد