نگاهی به دو نمایشنامه اجرا شده در نهمین جشنواره نمایش‌های سنتی و آئینی 7 ـ 12 آذر 1376

ابرار

«توی»

«نمایشی بافته از تار آئین و پود نمایش»

نمایش توی یا جشن) ـ کاری از شهرستان بجنورد. نویسنده و کارگردان منوچهر محمدپور. این نمایش مجموعه چند آئین و رسم را در بطن خود معرفی می‌کرد که در منطقه بجنورد مرسوم است. این نمایش ضمن اینکه محملی برای به تصویر کشیدن سنن و آئین‌های مرسوم بود،ایضا حاوی عشق و دلدادگی روستائی و نجیبانه‌ای نیز بود.

دختر و پسری که در بچگی نافشان را برای هم بریده‌اند، طبق قول و قرار پدران آنها قرار شده در آینده به عقد یکدیگر درآیند، اما هنگامی که بزرگ می‌شوند، پدر دختر به خاطر این که وضع مالی پسر خوب نیست، زیر قولش می‌زند و می‌خواهد دخترش را به کس دیگر شوهر دهد. پسر که از این ماجرا مطلع می‌شود، در شب عروسی به سراغ داماد و پدر عروس آمده، عروسی را به هم می‌زند و خود نیز پس از آن دیوانه‌وار به کوه و بیابان زده مجنون‌وار زندگی می‌کند. بیمار می‌شود. شفا می‌یابد. کار می‌کند. وضع مالی‌اش خوب می‌شود و روزی دختر نزد او می‌آید و همین کار باعث می‌شود که دل پدر دختر هم نرم شده به عروسی آنها رضایت دهد.

از موضوع قصه این نمایش چنین بر‌ می‌آید: کسی که در قول و قرار خود عهدشکنی می‌کند هرطور که شده باید شکستش داد! و یا عاقبت عهدشکنی جز شکست و تسلیم نیست. این قصه از ابتدا تا انتها با آئین‌ها و رسوم خطه بجنورد آمیخته است. البته این آئین‌ها منحصر به این خطه نیست در خیلی از جاهای ایران مرسوم است. مثلاً رسم عهد و قول و قرار بین والدین، در مورد زندگ مشترک فرزندان رسم خیلی از ولایات ایران و شاید آسیاست. مراسم عروسی، بردن داماد به سلمانی و شادی کردن همگانی با رقص و پای‌کوبی و موسیقی محلی با سازهای مخصوص آن سرزمین، گویاست (البته ما فقط شاهد رقص محلی توسط مردان و آرایش و آماده‌سازی داماد بودیم و نیمه دیگرش یعنی مراسم آماده‌سازی عروس رانمی بینیم این قسمت به تخیل تماشاچی واگذار شده بود!). پای کوبی‌های زیبا و شاد محلی، از نظر زمانی طولانی‌تر از ظرف نمایش بود، ولی به هر حال زیبا بود. مثلاً هنگام عروسی رقیب حمله می‌کند و درگیر می‌شود، دیدنی بود و از لحاظ بدایع حرکات موزون، کم‌نظیر می‌نمود. یا مراسم به راه اندازی کشتی نمایش (چوخه) در جشن عروسی از رسومات زیبای این ناحیه از سرزمین ماست. یا مراسم دخیل بستن به بیمار و دعای شفا برای او گویاست.

داستان از تار و پود نمایش و سنت بافته شده و از این نظر نمایش موفقی به نظر می‌رسید. اما کارگردان در به صحنه کشیدن این قصه صرفاً، مصور سنت‌ها بوده است. اونگاهی انتقادی به آن ها نداشته و چنین به نظر می‌رسد که هنرمند همه این سنن و آداب را دربست تایید کرده و مبلغ آن هاست.درحالی بسیاری ازآن ها مانند دخیل بستن و غیره خرافی به نظرمی رسد.

هنگامی که دختر و پسر به هم می‌رسند، به نظر می‌رسد که این سنت است که پیروز شده است، نه عشق واقعی آن ها! و نه واقعیات مسلم! باید گفت ذات کار هنری تصویرگری صرف را برنمی‌تابد. هنرمند در تصاویر ماخوذ از زندگی، هرقدر هم که از نظر هنری ماهر و هنرش مطابق با واقعیت باشد، اگر حرف و سخنی نو نداشته باشد ...