" بر پهنه ی دریا"

نوشته : اسلاو میر مروژک

به کارگردانی : پارسا پیروزفر

 

خوراک، مضمون حیات بشر

اسلاو میر مروژک بن مایه نمایشنامه تخیلی و سراسر کنایی و استعاری "بر پهنه ی دریا" را از طرح یک " اگر " آغاز، و با پرسش و پاسخ ادامه داده و به پایان رسانده است. وی از خود سوال کرده " اگر" سه مرد، در تخته پاره ای از یک کشتی غرق شده هنوز زنده مانده باشند و تمام آذوقه شان را مصرف کرده و دیگر چیزی برای خوردن نداشته باشند، برای زنده ماندن چه می کنند؟ سپس به این سوال چنین پاسخ می دهد که: در اکثر فرهنگ ها خوردن مرده، (اکل میت) مجاز است اما آن ها مرده ای ندارند، حیوان هم نیستند که بزرگترین و قوی ترین شان کوچکترین و ضعیف ترین شان را بخورد. بنابراین به این نتیجه می رسند که اگر در طبیعت قاعده ازلی بر این است که ضعیف تر توسط قوی تر خورده شود، با خورده شدن یکی از سه نفر، دو نفر دیگر زنده می مانند .پس تصمیم می گیرند همسفر شان را به شکل غیر حیوانی و مدرن و با فرهنگ بخورند. بنابراین شروع می کنند به شیوه ی مدرن و اشکال دموکراتیک مانند رای گیری ، قرعه کشی ، انتخابات و... این آدم خوری را به انجام برسانند. رای گیری می کنند اما در رای گیری تقلب می شود، کمپین انتخاباتی راه می اندازند و نطق های قرای توخالی می کنند اما دچار چند دسته گی شده، نتیجه ای نمی گیرند و سر انجام به این نتیجه می رسند که مرد گنده، با همدستی و تبانی مرد متوسطه، مرد کوچکتر و ضعیف تر را به همان شیوه ی زور مدارانه ی حیوانی سلاخی کرده بخورند.

مروژک و پیروز فر، مفاهیم به اصطلاح مدرن اجتماعی چون آزادی و دموکراسی که ظاهری فریبنده دارند را به سخره گرفته و با مدعیان مجریان آن ها به شوخی می پردازند و لحظاتی کمیک و طنازی را برای تماشاگر فراهم می کنند و این نکته را تاکید می کنند که فقط شکل حیات انسانی تغییر کرده والا مضمون همان قانون جنگل، یعنی خورده شدن ضعیف به دست قوی است .

سراسر نمایش به چیدن ترفندی توسط دو نفر مرد "گنده " پیروزفر و مرد " متوسط " شکیبا می  گذرد تا مرد "کوچولو" چراغی پور را بخورند؛ اما چالشی بین آن ها در می گیرد. مرد کوچولو نمی خواهد خورده شود و به انحاء مختلف از زیر خورده شدن در می رود. سر انجام آن دو موفق می شوند با مدرن ترین ترفند، یعنی تبلیغات فریبنده ، روح ایثار و از خود گذشتگی فرد در مقابل جمع را در کوچولو بارور کرده و او را فریب داده و راضی کنند که خودش را مانند یک قهرمان خلق تصور کرده و به خورده شدن رضایت دهد.

بعد از این که مرد کوچولو به بهانه شستن پا، خورده شدن را به تعویق می اندازد، اما در همین مدت زمان شستن پا، مرد کوچولو ناگهان تحولی عجیب می یابد و حاضر می شود جان خود را وقف شعار های توخالی آن دو دیگر کند. این تغییر ناگهانی ایهامی را در مخاطب به وجود می آورد که آیا این شستن پا، استعاره ای به معنی تطهیر مرد کوچولو است یا نه ؟ خاصه این که در تمام بازی های بعد از شستشوی پا، در رفتار و سکنات مرد کوچولو تردید و عدم رضایت به چشم می خورد.

این داستان خیالی و کنایی درهای تخیل را به روی مخاطب باز می کند. مثلا می توان گفت که ( بر پهنه ی دریا) می تواند کره زمین باشد و این سه نفر نمایندگان چند کشورند، که کوچکترین اش توسط بزرگترین کشور از بین می رود. یا این که دریک مملکت چند حزبی، احزاب برای پیروزی و کسب قدرت سیاسی، برای از میدان مبارزه بدر کردن حریف به انواع حیل متوسل می شوند. یا در قلمرو اقتصاد، می توان گفت قانونی حاکم است که سرمایه های بزرگ، سر انجام سرمایه های کوچکتر را می خورد و از بین می  برد و...

مروژک بی چون چرا از طرح این ایماژها، قصد انتقاد سیاسی از اوضاع مسلط در کشور خودش را داشته اما طرحی را که به تصویر کشیده، جهان شمول بوده و می تواند در هر نقطه ای از این کره خاکی بوقوع بپیوندد. او، در بر پهنه دریا هم ، مانند کارهای دیگرش از مایه کمیک و طنز بهره می برد. این بی تناسبی بین شکل و مضمون و ایماژ های داده شده خنده آور است. او به کمدی متوسل می شود زیرا به درستی واقف است که خنده ، افزار قوی در مقابل گژی و بر له راستی است.

شکل نمایش، از قبیل بافت داستانی، کمپوزیسون (ترکیب)، لباس، دکور، نور، موسیقی، وسایل صحنه همه در خدمت و همخوان با مضمون آن ، یعنی بازتاب واقعیت زندگی، و مناسبات انسان ها به شکل کمیک و طنز آمیز و هنری است.

پیروز فر، در اجرای این اثر، از همان ابتدا تکلیف بازی نگاه خود را به این نمایش روشن می کند. از همان آغاز با در آوردن صدای مرغ دریایی، و تاب خوردن های منظم با امواج دریا، یا عکس العمل هماهنگ در مشاهده ی گله ی کوسه های در حال حرکت، یا شکل آهسته ی چیدن وسایل پذیرایی روی میز، برای سرو کردن خوراک آدمی، همه و همه گویای این است که او دارد تصویر نمایشی به ما ارائه می دهد و نمی خواهد که ما انتظار زندگی رئالیستی از این نمایش داشته باشیم. بازی ها مثل آمدن پستچی( علی ابدالی) شناکنان با دوچرخه! یا پیشخدمت (هوشنگ قوانلو) شناکنان با اسکیت؛ مصداق همین نگاه غیر رئالیستی است. اما این خواست، در بازیگر مرد کوچک ( چراغی پور) کمتر به چشم می آید. او درگیر یک بازی و باور رئالیستی از نقش خود است. به هیجانی واقع گرایانه و مشابه نقش می رسد و آن را به خوبی انتقال می دهد. چراغی پور گرچه از خطوط پیشنهادی کارگردان پیروی می کند و در میزانسن هایی چون حرکات یاد شده بالا با دو نفر دیگر هماهنگ است، اما او در برابر موقعیت خطیری که دچار ش هست، به باور و درکی واقعی از نقش می رسد و تماشاگر را درگیر تلاطم روحی خود می کند. وی همچنین در موقعی که لازم می داند، با مهارت با خواسته کارگردان هماهنگ شده و منطبق می شود و از سیما فاصله می گیرد. در حالی که دو بازیگر دیگر به ویژه پیروزفر، از رسیدن به هیجان درونی به عمد اجتناب کرده و بازی خونسردانه ای را به نمایش می گذارند. بنابراین می توان گفت که ما در این نمایش، خود آگاه و یا ناخودآگاه، با کولاژی از دو گونه ی بازی مواجه هستیم که به خوبی با هم تلفیق یافته اند. یکی بازی رئالیستی و مطابق با قوانین زندگی که چراغی پور به آن دست یافته و به خوبی انتقال می  دهد و دیگری بازی فاصله گذارانه و نمایشی که پیروز فر و شکیبا به درستی ارائه می دهند. مخاطب در مقابل بازی چراغی پور به هیجان می آید و متاثر می شود و به آگاهی می رسد، و بازی دو بازیگر دیگر تلنگری به مغزش می زند و لبخند بر لبش می نشاند و به شناخت دست می یابد.

با این که مروژک در نمایش " بر پهنه دریا " با ارائه ی تصاویر انتزاعی و کنایی، انتقاد خود را از شرایط و مناسبات موجود در لهستان زمان خود به خوبی انتقال می دهد، اما نمی توان با نگاه بدبینانه اش تمام و کمال موافق بود؛ زیرا در همان زمان نیک اندیشان همه ملل استقرار دموکراسی را از نان شب خود واجب تر دانسته و در پیاده کردن این نیت انسانی از جان و مال خود دریغ نمی کردند.

کاظم هژیر آزاد