" یک صبح ناگهان"

نوشته و کار حسین پاکدل

دو نمایش ، دیدنی " پاییز" در سالن ناظر زاده و " یک صبح ناگهان" در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر همزمان در حال اجرا است. اولی خود را به مخاطب نزدیک می کند اما دومی - یک صبح ناگهان - به نویسندگی و کارگردانی حسین پاکدل نمی خواهد باجی به مخاطبش بدهد. او را به بردباری می خواند تا خود را با نمایش انطباق دهد.

دریغ است اگر به پاراگراف روشنگری در بروشور نمایش که مانند چراغ راهنمایی ایده اصلی داستان و متن ضمنی کل اثر را توضیح می دهد اشاره نکنیم.

" اگر نیک بنگریم تمام گذشته آینه است. تمام حال و آینده در آن پیداست. نسبتی نیست بین سنگ و آینه. وظیفه ی آینه و نور، پرتو افکنی و روشنگری است و کار سنگ ، شکست و سکون و تاریکی. هنر نمایش حکم جیوه را در شکل گیری آینه دارد. بی هیچ ادعا،"  یک صبح ناگهان " قطعه ای بسیار کوچک از این آینه را ساخته و پرداخته است. این آینه را قیاس کن. درآن حال خود ببین!"

با این چند جمله، پاکدل حرف کلی نمایش را در چند سطر با تماشاچی در میان گذاشته که آمده است تا گذشته خود را در اکنون، یا برعکس، ببیند. او قصه آشنایی از جفای به هنر و هنر مند را به صحنه می کشد؛ منتها این بار به شیوه ای تصویری و شاعرانه که نه تماشاگر آسان گیر، بل تماشاگر درد آشنا و هوشیار را می طلبد و موجب خوشحالی است که تماشاگر متین سالن سمندریان به آن دل می سپارد. گیرم که دست و بال پاکدل یحتمل به خاطر وفا داری به خصلت این داستان خاص، - که برداشتی آزاد از یک داستان بلند از" اسماعیل فصیح " به نام " طشت خون " است – بسته بوده و کمتر توانسته مراتب درام نویسی که حاصل کنش و واکنش قهرمان اصلی با سایر قهرمان است را مراعات کند. چرا؟ زیرا زمانی که داستان از انتها به ابتدا تعریف می شود، و لحظه به لحظه اتفاقات نه با عمل، که با کلام برملا می گردد و قهرمان اصلی تصمیم ندارد در مقابل کنش دیگران واکنشی نشان دهد، یا واکنش خود را برای انتهای داستان گذاشته است، نمایش ناگزیر دچار کمی اطناب گریز ناپذیر خواهد شد. اما خوشبختانه ، تماشاگر فهیم، ایده داستان را به لطف بازی های خوب بازیگرانش دریافته و سخن متن را با پوست و گوشت خود درک می کند و از بقیه با تساهل می گذرد. چرا که بی گمان یک صبح ناگهان به لحاظ محتوای فکری و برخی صحنه های گیرا و موجز تصویری، مانند آمدن اعتماد نزد نایب، یا آمدن ادیب نزد بهرام ، یا به طور فردی خانم سلطان و مزین ، تماشاگرش را به دنبال خود می کشد.

هنرمند نقاش آزاده که در چنبره مناسبات بسته، خود و هنرش پامال سنت های قرون وسطایی است را شخصیت های دیگری با خصال مختلف معرفی می کنند. شخصیت هایی که هریک دارای سلوک خاص خود هستند و نمونه اش را ما در اطراف خود می بینیم. خصال تعدادی از آنها به یمن بازی های درخشان: مهران امام بخش: اعتماد. معصومه قاسمی: خانم سلطان. مرتضی آقا حسینی : مزین. محمد صادق ملکی : ادیب، و عاطفه رضوی، رحیم نوروزی، محسن حسینی، به خوبی به تصویر کشیده و معرفی می شوند و از بعضی به سرعت و به اضطرار داستان می گذرد. همین گذر سریع ، باعث می شود که ذهن، آنها را فراموش کند و این خیال دست دهد که اگر نبود چه می شد؟ کاراکتر های ناچار، و شخصیت هایی که دلبسته به جیفه ی دنیا هستند نقاش را احاطه کرده اند. نویسنده به هریک از این آدم ها گاه دل می سوزاند و گاه به سخره می گیرد و نکوهش می کند.

تم یک صبح ناگهان تازه نیست، تاریخ چندین هزار ساله ما مشحون از این داستان هاست. اما پاکدل رنگ نوی به آن زده و به شکل تازه ای آن را بیان کرده است. شاید بتوان گفت که از نظر بیان هنری اثری سنگین است و ساده و نرم و روشن نیست اما مخاطب دلداده را به چالش می کشد. از میان ایده های ناب اثر این است که کار هنری را با تحسین می نگرد و ارج می نهد.

اثر آینده نگر و طالب تغییر است و مناسبات اجتماعی دست و پا گیر را به نقد می کشد. فضای اجتماعی درآن گویا ی شرایطی به شدت بسته و خفقان آور است . ساختاری را نشان می دهد که هیچ مفری برای نفس کشیدن نیست . بهرام نقاش که از قتل فرزندش افسرده و محاط در این شرایط است، حاضر نیست از گوشه عزلت بیرون بیآید و با هیچ یک از آدمهای گرفتار تحجّر، فرصت طلب، و مردار خوار دور و برش ، مانوس شود، اما در انتها و ناگهان، بدون چیدن هیچ زمینه ای تغییر سلوک داده ، مراسم عزا را به محفل شاد هندوانه خوری تبدیل می کند که قابل تصور و انتظار برای تماشاگر نیست.

شاید بتوان به تسامح چنین تلقی کرد که اینک، این پاکدل است که قلم بهرام و کمال نقاش را به دست گرفته و خلاف مألوف درام، رنگ دیگری به احوال قهرمان خود، در بوم صحنه می زند. یحتمل - پاکدل نقاش - همین را می خواهد که تماشاگرش از خود بپرسد که چه ؟ و به این نتیجه برسد و بگوید :" گیرم این صحنه ، شک آور و به قول معروف لایتجسبک است، اما به مصداق این سخن که باید امید داشت و راه هنر و هنرمند ادامه دارد، پذیرفتنی است".

یک صبح ناگهان را دوجینی از بازیگرانی خوب تئاتر کشورمان همچون : مهدی سلطانی ، مهدی پاکدل، مهرداد ضیایی، علی لیاقی، هومن خدادوست، نیکی مظفری، مسعود انتظاری به تصویر می کشند : و نیز دریغ است اگر از یاری گرانی چون طراح صحنه منوچهر شجاع و لباس، ندا نصر، موسیقی ، فرشاد فزونی، گریم، ماریا حاجیها، نور، علی صفری در به روی صحنه آوردن این نمایش حرفی به میان نیاورد.

کاظم هژیرآزاد