ابرار ۲۸/۱۱/۱۳۷۶

 این کوشش نتیجه خواهد داد

  نمایش «دژ هوش‌ربا» برداشتی آزاد از یکی از داستان‌های مثنوی معنوی مولوی است، که «تاج‌بخش فنائیان» آن را کارگردانی کرده است.

داستان پادشاهی است که سه پسر دارد، پسران او عزم سفر می‌کنند ولی پدر، آن ها را از رفتن به دژ هوش‌ربا برحذر می‌دارد. آن ها قبول می‌کنند اما در پی کنجکاوی خام دستانه جوانی خود بالاخره به دژ رفته. با شاهزاده ای که صورت زیبایی دارد برخورد می‌کنند هر سه عاشق او می شوند. برادر اول که فقط عاشق صورت زیباست، دربند شاه اسیر می‌شود و محکوم به مرگ می‌گردد. برادر دوم که حرص و آز بیشتری دارد هم عاشق صورت شاهزاده است و هم چشم به تاج و تخت شاه دارد، جان خویش را از دست می‌دهد. اما برادر سوم که عاشق خالق و مخلوق است، علیرغم دو برادر چیزی نمی خواهد. او که تنها عاشق است، طریق عاشقی را بندگی می‌داند. عاشق صورت و سیرت، خالق و مخلوق هر دو است و در قید و بند این روزگار نیست. او مورد عنایت پادشاه قرار می گیرد و دخترش را تصاحب می‌کند.

پرداختن به متون قدیم، برداشت از آن ها کاری است در خور آفرین و در عرصه درام‌نویسی زحمتی است شایسته که به طور حتم و یقین به بار خواهد نشست. این نمایش با بهره‌گیر از داستان مثنوی معنوی مولانا  و اشکال نمایشی صحنه‌ای و تصاویر نقاشی‌های مینیاتور دوران صفوی و ایضاً تخیلی، در به وجود آوردن لحظات، دکورهای مدرن و آلمانی، همچون سکوهای چوبی شیب‌دار که با چند طناب و پارچه تبدیل به کشتی و جایگاه پادشاه می شوند و حرکات موزون خدمه دربار و لباس هائی که همه به رنگ شیری تهیه شده، حالتی افسانه‌گون و رویایی به نمایش داده که با بافت اثر هماهنگی و همخوانی دارد و در نوع خود تلاشی زیبا و موفق است. اما بعضی صحنه‌ها از ایجاز برخوردار نیست و اندکی کشدارندو بالطبع در اجراهای عمومی به آن پرداخته خواهد شد.

سه برادر که نقش‌های اصلی را به عهده دارند از صداهائی بالنسبه رسائی برخوردارند اما گویش آن ها از آهنگ شعرگونه عاری نیست، هنگام گفتار، این آهنگ در صدا، غیرلازم به نظر می‌رسد و از هیجانات بازیگران در صحنه جلوگیری می‌کند و اثر آن را از بین می برد. خاصه این که هر گویش متضمن مقصودی در نمایش است که باید از آهنگ زائد پاک شود تا مقصود و عمل صحنه‌ای بهتر منتقل گردد.

چرخش‌های سه بازیگر در هنگام شادی جاری در دربار شاهان و انتقال فضای موجود موفق و زیباست. لباس‌هایی که تهیه شده به راحتی تماشاگر را به حال و هوای دوران گذشته می‌برد.

هنگام گفت و گوی پادشاه با برادر سوم که فلسفه‌ای را طرح می‌کند شاهد تکرار جملاتی با مفاهیم یکسانیم، جا دارد با نگاهی دوباره به مفاهیم داده شده حک و اصلاحی در این قسمت صورت گیرد تا این نکته نیز از ایجاز برخوردار گردد.

آوازهای عرفانی که داستان را به نوعی شرح می دهند تنها بعضی اوقات کمک کننده‌اند آوازها به نوعی تصاویر نمایش را معنی می کنند، اما به لحاظ آوازی مفهوم نیستند، باید بیشتر به سوی نمایش رفت و آواز تنها جنبه فرعی و کمکی داشته باشد. که الحق در بعضی قسمت‌ها نقش بجا، زیبا و لازمی ایفا می کند.

نمایش «دژ هوش ربا» کوششی است در جهت پیدا کردن راهی به میدان درام‌نویسی براساس فرهنگ ناب ایرانی و از این جهت درخور تحسین است.

کاظم هژیرآزاد