مارکس در سوهو

گزارشی از دیدن "نمایش گونه" مارکس در سوهو

 

وقتی پوستر نمایش "مارکس در سوهو" را می بینی، با خود می گویی هیهات، یک زمانی کلمه مارکس را به زبان می آوردی جرم داشت،چه رسد به اینکه راجع به او سخنرانی کنی و یا کتاب معروفش "سرمایه " را دست بگیری و بخوانی و راجع به آن حرف بزنی یا بخواهی نمایش بدهی. یاد آن کتاب به اصطلاح خطرناکش! "کاپیتال" – سرمایه - می افتی و با خود می گویی تفاوت دو زمان را بنگر که چه دانشجویان و جوانانی به خاطر داشتن و خواندن این به زندان افتادند و شکنجه شدند! و از روزگار نامناسب خنده ات می گیرد.کنجکاوی ات گل می کند و با خود می گویی لابد کارگردان - مهرداد خامنه ای- از قصد می خواسته کنجگاوی مخاطبی مثل من را تحریک کند! بعد با خود می گویی خب حالا بروم ببینم منظورش چیست و چه می خواسته به من بگوید ؟

به سختی آدرس – محل اجرا- "موزه استاد انتظامی" را پیدا می کنی و هرچه در آن ساعت دنبال جایی برای پارک ماشینت می گردی پیدا نمی کنی. بالاخره بعد از نیم ساعت که داری نا امید می شوی که عطای دیدن نمایش را به لقایش ببخشی، بالاخره سوراخی می یابی و ماشینت را پارک می کنی و با وجود قفل و بستی که می زنی، ماشین را به خدا می سپاری می روی که به اصطلاح نمایش ببینی!.

عکس معروف مارکس را بر سر در موزه انتظامی، بزرگ تر از آنچه قبلا در پوستر و صفحات مجازی و تبلیغات جانبی دیده ای می بینی. خیال می کنی مردی با همان هیئت مارکس را گریم شده خواهی دید اما با کمال تعجب متوجه می شوی که در بروشور برای بازی در نقش کارل مارکس دو بازیگر خانم، "نسرین صالح" و "آویشن بیکایی" نوشته شده و تازه تا آخر نمایش از خانم آویشن هم اثری نمی یابی، به صرافت در می یابی که این به اصطلاح نمایش یک تک گویی است و تو بیهوده منتظر دومی هستی. قرار است چند شب "نسرین" بازی کند وچند شب هم "آویشن". برو شور را زیرو رو می کنی هیچ توضیحی هم در این مورد نمی یابی.

تو که برای دیدن یک درام آمده ای، از همان صفحه اول بروشور متوجه می شوی که این چیزی که قرار است ببینی، مونولوگی در باره تاریخ است، نه اقتصاد دانی به نام "کارل مارکس"ولی آخر کار متوجه می شوی که این یک اتو بیوگرافی تاریخی، سیاسی، اقتصادی است و نویسنده سعی کرده به نوعی از اندیشه های کارل مارکس گرد گیری کرده و از او دلجویی کند که آن فلک زده بد هم نمی گفته دیگران از گفته اش بد برداشت کرده و اندیشه اش را بد منعکس کرده و یا بد پیاده کرده اند. به نوعی دلت برایش می سوزد که چرا هنوز در گوشه و کنار جهان به ناحق مورد طعن ولعن است. ( البته این نکته آخر برداشت من است شاید دیگران چنین برداشتی نکنند)

کار که آغاز می شود، خانم صالح را می بینی که با قد بلند و لباس سفید و خرجین محتوی تلی کتاب و بطری آب معدنی، روزنامه وکتاب کاپیتال به دست وارد می شود. خود را مارکس معرفی می کند! و در یک ساعت، لحظات مهمی از زندگی خودش -کارل مارکس – یا بهتر است بگویی نظر نویسنده "هاواردزین" - و احتمالا کارگردان - را در باره مارکس برای تو نقل می کند. مثلا از زمانی می گوید که با همسرش "جینی" ازدواج کرده، یا موقعی که در آلمان از سوی دولت وقت مورد بی مهری قرار گرفته و به فرانسه تبعید شده و از آنجا هم به زور دولت فرانسه، مجبور به مهاجرت به انگلستان شده و زندگی بسیار محقرانه ای توام با– فقر و بیماری - را همراه با همسر و کودکانش تحمل و سپری کرده است. مرگ سه فرزندش را به چشم دیده و یا وقایع سیاسی مانند مبارزه ایرلند علیه انگلستان، انقلاب های ۱۸۴۸ اروپا، کمون پاریس و اشخاصی که با او در ارتباط نزدیک بودند مانند "انگلس" – دوست وکمک حال و یار وفادارش - و از سوی دیگر "باکونین"- رقیب و ناقد عقاید سیاسی و اقتصادی او که پیوسته سرستیز با او داشته بازگو می کند.

می گویم بازگو می کند؛ بله بدرستی که می توانی بگویی بازیگر در این نمایش گونه ، - قطعا در توافق با کارگردان –   درحرکت و انعکاس شکل بیرونی حالات و رفتارشخصیت -که ذات نمایش است - امساک می کند. از قضا در بعضی لحظات که خصوصیات تیپیک شخصیت هایی را که از آنها سخن می گوید خیلی مختصر، به نمایش می گذارد موفق تر و قابل توجه تر به نظر می رسد. مثلا وقتی از شخصیت ها یی مانند "باکونین" حرف می زند که با مارکس درگیری دارد حتی با هم گلاویز می شوند - تنها به طور مینی مال، با حرکت سر و صورت و بدن، به سلوک و رفتار آن شخصیت اشاره ی نمایشی می کند تا او را معرفی کند و این امساک در نمایشی کردن، بازی صالح را به گویشی یکنواخت تبدیل کرده و اگر عنصر طنز و کمی مطایبه مخصوص خودش را به آن نمی افزود در بعضی اوقات مونوتون و برای تماشاگر کم اطلاعی مثل من مسامحتا کسالت بارمیشد .

گفتم کم اطلاع؟! به راستی که این "تک گویی" ، برای تماشاگری که انتظار دیدن یک درام دارد و نمی داند موضوع کمون پاریس چیست ؟ باکونین کیست؟ ناپلئون سوم چه کاره است؟ و نیز زن گرفتن عمدی شخصیت مارکس توسط کارگردان – علیرغم توصیه نویسنده - و ایضا به دلیل اینکه بعضی حرکات مردانه در طرز نشستن ، برخاستن، دولاشدن و چه وچه برای یک زن که نقش مرد را بازی می کند ایجاد شرم حضور می کند و مجبور است آن حرکات را نصفه نیمه انجام دهد، همه وهمه باعث شده که این مونولوگ از نمایشی شدن فاصله بگیرد و تبدیل به روایت یکنواخت شود.

گفت عیب می چون که بگفتی، هنرش نیز بگو. آری به واقع باید گفت که این نمایش گونه، برای همه آنهایی که درحال حاضر و یا در دوران گذشته با اندیشه های مارکس برخورد داشته و دارند، می تواند حالت نوستالژیا ایجاد کرده و حتما برای دانشجویان تاریخ ، فلسفه ، اقتصاد و علوم سیاسی ، دیدن این کار سودمند خواهد بود که اکیدا دیدن آن توصیه می شود.

کاظم هژیر آزاد