ابرار  1376/6/16  

نگاهی به نمایش «حماسه ی بز زنگوله پا» به کارگردانی «جواد ذولفقاری»

قصه‌ای زیبا و حرفی نه تازه

  نمایش «حماسه بز زنگوله پا» نمایش کودکان است. اما در پوستر و بروشور اشاره‌ای در این مورد نشده است! شاید به استناد اینکه همه مردم این قصه را می‌شناسند یادی از آن نشده است؛ قصه همان قصه بز زنگوله پاست که بچه‌هایش را در خانه می‌گذارد و از پی روزی بیرون می‌رود و به آن ها سفارش می‌کند در را به روی غریبه باز نکنند چون گرگ بدجنس حیله‌گر می‌آید آنها را می خورد و گرگ با ترفندهای زیاد بالاخره موفق می‌شود دو تا از بچه‌ها، شنگول و منگول را بخورد ولی حبه انگور در صندوق پنهان می‌شود. از دست گرگ نجات پیدا می‌کند. وقتی مادرش می‌آید همراه او به پیکار رفته و ...

همان طور که در متن بروشور بدان اشاره شده این قصه از جنبه‌های حماسی برخوردار بوده و مایه خوبی برای طرح موضوع بهتری چون«برای مقابله با ظالم باید ابتدا به آگاهی و بعد به نیرو مجهز شد» می باشد. قصه نمایش همان قصه قدیمی است و حوادث همان حوادث است.

نه چیزی کم شده و نه چیزی اضافه گردیده است. در واقع نگاه نوی در آن به چشم نمی‌خورد در حالی که هنرمند مجاز است متن قدیم را با تفکری نو و برداشتی تاز ه بیان کند. حتی دخل و تصرف در متن برای ظرح  اندیشه‌ای نو به جائی برنمی‌خورد. والا داستان که به خودی خود بوده است. نمایش کردن آن می‌بایست ترتبی بر قصه آن داشته باشد. مثلا می‌شد این‌طور دید که گرگ تنها بچه‌های بز را نخورده بلکه حیوانات دیگر نیز از دستش به عذابند و قهرمان داستان فقط برای انتقام شخصی برنخاسته بلکه برای براندازی ظلم روی زمین دست به این مبارزه یازیده است. در این پیکار پرافت و خیز حیوانات دیگر نیز به او ملحق می‌شوند تا او قهرمانی تنها باقی نماند.

داستان را بازیگری که در بروشور بازی‌ساز) معرفی شده، «فاطمه معتمد آریا» بازی می‌کند. (ما قبلا به نام بازی‌گردان از او نام می‌بردیم و حال «بازی‌ساز» هم لغت ترکیبی بدی نیست) او وظیفه دارد قصه را  تعریف کرده و به شناخت اشخاص بازی اعم از منفی و مثبت کمک کند تا نمایش را به جلو ببرد. جمعا شش بازیگر نمایش را اجرا می‌کنند. در وهله نخست به نظر می‌رسد که صحنه تئاتر شهر برای این نمایش خیلی گسترده است. بچه‌هائی که در صندلی‌های عقب می‌نشینند نه چیزی می‌بینند و نه می‌شنوند. به نظر می‌رسد سالن چهارسو برای این نمایش مناسبتر بود.

موسیقی از ارکان اساسی نمایش کودکانه است.

موسیقی می‌تواند کودک رابه نمایش جلب کند. تصور و تخیلاتش را تحریک کند و بارورسازد. اما موسیقی این نمایش خیلی ساده و در حد صفر بود. استفاده از «طبل» و «فلوت» و چند «زیولوفون»Xylophone       (۱)است.

حضور چند «زیلوفون» معلوم نیست برای چیست. آیا برای جذابیت بصری است؟ چه نقشی در نمایش دارد؟ اگر مقصد ایجاد حس حماسی داستان باشد که همان ترمپت تعزیه و قره‌نی که برای لحظات حماسی و هم کمیک و غم و شکست و پیروزی خیلی مفید‌تر است. یا مثلاً در جاهائی که نبرد آغاز می‌شود، طبل زورخانه و آن ریتم‌های ورزشکاران باستانی انگ نبرد گرگ و بز در این نمایش نیست؟! موسیقی در این نمایش نه تماشاگر را یاری می‌کند و نه حس و حالی به بازیگر می‌دهد. به همین خاطر موسیقی و نمایش دو موضوع از هم جدا و متنافر هستند به نظر می‌رسد نمایش گرم نمی‌شود. خون ندارد. بازیگران تلاش خود را می‌کنند اما نمایش از ترمزی درونی برخوردار است و علت اصلی آن چیزی جز نداشتن موسیقی بجا و درست نیست در حالی که باربخش اعظم نمایش های کودکان را موسیقی می‌کشد. برای ایجاد حالات حماسی، ترس، دلهره، شادی و پیروزی رزم پهلوانانه، رجز خوانی، موسیقی زنده و پر، لازم است. یک طبل و چند تا زیلوفون و یک فلوت چه می‌توانند بکنند؟

یکی دیگر از علت‌های سردی این نمایش که زحمت بازیگران و کارگردان و بقیه را به باد می دهد، نور تخت و یکدستی است که در همه جای صحنه رهاست. در حالی که نور زنده کردن تخیل و تصورات کودک کمتر از موسیقی نیست. نورپرداز می‌تواند صحنه‌ها را با بازی نور پرحس و حال کند، خوف و هیجان ایجاد کند. مثلاً .قتی گرگ زوزه می‌کشد، نورلرزان، یا هنگامی که بچه‌های بز دارند توسط گرگ خورده می‌شوند از نور فلاشرها می توان استفاده کرد. تنها نوری که کمی صحنه را دگرگون کرد و از نظر بصری تنوعی ایجاد نمود ، نور فانوس های گردان بود که هم درست انتخاب شده بود و هم زیبا بود. که آن هم ربطی به هنر نور‌پردازی نداشت.

نمایش بر اساس حرکت و روایت ینا شده است و احساس بازیگر چندان دخالتی در نمایش ندارد. اما صدای بازیگران هنگام گفتن دیالوگ‌ها می‌بایست دست کم از نظر صوری بیانگر حالات روحی و روانی آنها باشد. در نتیجه بازیگران می‌بایست از صداهائی رسا برخورداری باشند و به شکل اصوات توجه داشته باشند بخصوص که نقاب‌ها خود برای رسیدن صدا به تماشاگر مانع است. همچنینباید توجه داشت که تکیه کلام و تقطیع‌ها در جمله‌ها کاملاً رعایت شود زیرا تماشاگر از صحنه دور است و نقاب‌ها نیز مزاحم گویش بازیگرند.

(بازی‌ساز) به نظر می‌رسد که باید از آزادی عمل بیشتری برخوردار باشد و با بچه‌ها بیشتر ارتباط برقرار کند، تا اجرا از شور و حرارت بیشتری برخوردار شود. در این گونه نمایش‌ها یکی از راههای ارتباط با کودک و نیز زیباتر شدن بازی انتخاب تیپ در بازی و گویش بازیگر است. مرضیه محبوب برای نقش حبه انگور از صدای نموه‌وار خوبی استفاده کرده بود که هم او را از دیگران متمایز می‌کرد و هم به لطف بازی‌اش می‌افزود اما نیزه فراهانی در نقش منگول و عیسی یوسفی پور در نقش شنگول همان‌طور صحبت می‌کرد که در نقش آهنگر بود. شادی‌پور مهدی‌با استعداد است و در نقش بز زنگوله پا خیلی راحت ظاهر می‌شود. اما ظاهراً حنجره او از انعطاف کمی در زیر و بم کردن اصوات کلمات برخوردار است. گاه به نظر می‌رسد نفس کم می‌آورد. یا فقط یک نت از حنجره‌اش بیرون می‌آید. در حالی که دنیا فنی‌زاده و فراهانی به خوبی از همه حجم صدای خود در زیر و بم کردن اصوات کلمه استفاده می کنند. پیشنهاد ما به خانم پورمهدی این است که صدای خودش را هنگام بازی صبط کند و کلماتی را که ادا می‌کند بشنود. (شنیدن در تمرین اهمیت قاطعی دارد) باید بتواند نت های دیگری از حنجره بیرون بدهد. مطمئناً با استعدادی که در بازی از او شاهد بودیم به این کار موفق خواهد بود.

بعضی از بچه‌ها در داخل سالن با صدای بلند جواب بازی‌ساز را می‌دهند یا سوال می‌کنند ولی بازی‌ساز به حرف آنها گوش نمی‌دهد و کارش را ادامه می دهد. خانم معتمدآریا می‌بایست بین این ارتباط و وظیفه ای که باید انجام دهد پلی بزند وتعدیلی به وجود آورد.

بی‌شک از توانائی که در وی سراغ داریم انجام این کار بعید نیست. به جاست از طراحی و ساخت خوب ماسک ‌ها و لباس‌های ایرج رامین‌فر، سابیناتراژن و پورعلی اکبر یاد کنیم.

برای دیدن این نمایش کودکان را والدین و بزرگترها به تئاتر می‌آورند و ناگزیر باید کنار هم بنشینند کودکی که در صندلی جلویش آقا یا خانمی بزرگسال نشسته قادر به دیدن نمایش نیست و مرتب باید در جایش جابه‌جا شود یا روی زانو والدین خود بنشیند . باید برای این نوع نمایش‌ها از ساله‌هائی شبیه سالن آزادی یا چهارسو که صندلی‌های جلوئی با صندلی‌های عقب اختلاف سطح دارند استفاده کرد؟ تا بچه ها به صحنه مسلط باشند و راحت‌تر نمایش را ببینند.

در خاتمه باید از همه دست‌اندرکارانی که به کودکان، این گل‌های نوشکفته و پاک اهمیت می دهند و برای آنها نمایش‌های جذاب، شادی آور، تخیل برانگیز و روح‌افزا و آگاهی بخش تهیه می‌کنند تشکر کرد و گفت دست حق همراه و مددکار همگی شما باد.

(1)(Xylophone    ) سازی است آفریقایی از قطعات چوب که رتعاشاتی در برخورد با چوبی دیگر به وجود می‌آورد که منشاء اصلی آن آسیای جنوب شرقی است.

هنرمند مجاز است متن قدیم را با تفکری نو و برداشتی تازه بیان کند. حتی دخل و تصرف در متن برای طرح اندیشه‌ای نو به جائی برنمی‌خورد...

موسیقی از ارکان اساسی نمایش کودکان است. موسیقی می‌تواند کودک را به نمایش جلب کند. تصور و تخیلاتش را تحریک کند وبارور سازد.

کاظم هژیرآزاد