نگاهی به نمایش(پیکره های بازیافته)

نویسنده، کارگردان و طراح حرکات قطب الدین صادقی

پیکره های بازیافته را در سالن چهارسو دیدم. شگفت زده شدم، به هیجان آمدم . گزاف نگفته باشم به شوریدگی رسیدم. می خواهم احساسم را ازتاثیر دیدن این نمایش که هیچ آشنایی با عناصرآن ندارم با خواننده در میان بگذارم!

آن همه تصویر زیبا، آن همه اشکال دلفریب که توسط گروه جان گرفت ، ازکجا آمده بود؟ این آفریده های شکیل وگویا، همه آشنابودندولی چراتا کنون از چشم های من ناپیدا وگم بودند؟ هرحرکت، مبین حالتی، حسی ، یاتصویر گر حادثه ای ، خوب یا بد، زشت یا زیبا ، خشن یانرم ، والا یا پست. همه و همه برایم آشنا و در عین حال غریب بود. گویی هریک از آن ها درهزارتوی روحم لانه داشت که امروز توسط این گروه بیرون کشیده و به من نشان داده شد. توگویی با این نمایش می گفتند، ببین چه زیبایی هایی راگم کرده ای ، نمی دانی که بودی ، که هستی و چه داشتی و چه کاشتی.

حرکت بازیگران، مانند الکتریسته ای به من منتقل می شد. با هر حرکت آن ها ، بی اختیار تکانه ای درونی درمن به وجود می آمد . هرآن با خود می گفتم : من این تصاویر را می شناسم، اما نمی دانم کجاو کی با آن ها آشنا شده ام؟ حتما جایی درهزارتوی روح من ومردمم به خواب رفته اند. خوابی به گونه اصحاب کهف وصادقی و گروهش با این نمایش دیدگانم رااز این خواب هزاران ساله باز کردند.مرا به هزاره ها دور ، به حافظه اقوام پیش از تاریخ واساطیرم ، اقوام کرد و ترک وعرب و بلوچ وفارس وهمه ی بوم وبرم بردند.طرفه آن که در تمامی این حرکات، تنها عنصری که بیش از همه خود نمایی می کرد، نمایش بود.

گروه، باکالبد شکافی وتشریح اجزاء این رقص ها وآواها ی نواحی ومقامی، نشان دادند که موسیقی، مناسک ومراسم آیینی و کشت و کار، رقص های کردی ، لری ، خراسانی، ودیگر رقص های نواحی ملت هایمان، جزء جدایی ناپذیرزندگی وکارو کنش و واکنش های مردم این بوم هستند . دانستم که این حرکات ، از چه اجزای ظریف و پرمعنایی تشکیل شده وروشنگر چه مضامین غنی از زندگی روزمره اقوام مختلف سرزمین مااست.

وچه دشوار بود حفظ این همه حرکت بدنی ریزو درشت، همراه بارعایت ریتم موسیقایی که حفظ واژگان یک منولوگ بلند ، بگویک کتاب قطوردر مقابل آن هیچ بود.

محسن حسینی را که کاربلد وطراح رقص است، از اولین کارش در ایران، ( نمایش مسخ به کارگردانی علیرضا کوشک جلالی) می شناسم. هنرمندی یکه در میدان کروئوگرافی است.به راستی که سر کردگی این گروه را به زیبایی وظرافت و اقتداری مثال زدنی انجام داد. بامحسن گودرزی و بهروزپور برجی والناز تاریخی، هم در بازی های خوب تئاتری وهم آثار گروه نادر رجب پورو یارانش آشنابودم وماه گل مهر را از کارخوبش در ارفه، با کرئوگرافی محسن حسینی بیاد دارم که همراه خاله اش رویا نونهالی خوش درخشیدند و دونمایشی که با او همبازی بودم ، "دشمن مردم" و "مقام عاشقی" ، برایم فراموش نشدنی است. اما لیدا فتح الهی ، فاطمه صارمی ، لیلی حسینی، مهساخسروی ، سوگل شراهی را نمی شناختم که در این نمایش فهمیدم با چه هنرمندان منظم با بدن هایی آماده و چه ارواح ظریف و هنری سروکار دارم. مازیار پور موسی، جوانی که ریتم کار را خوب حفظ می کرد و هماهنگ با دیگران به درستی انجام می داد، دراین اثر آشنا شدم. دوام همگی در هنر نمایش مستدام .

دراین میان، نام نوشین تندسته را نباید فراموش کرد که با گروه همراه بود اما صد افسوس که بیماری، او را از ادامه راه باز داشت و شانس دیدار همکاری اش با این گروه زیبا راازما گرفت. در این هنگام دست به سوی آسمان می برم واز ایزد یکتا برایش سلامت عاجل آرزو دارم.امید که هرچه زود تر بازی های درخشانش را درکنار همسر هنرمند ومهربانش، پور برجی ببینیم.

اما ازحضورناصر عاشوری درجمع رقصندگان شگفت زده شدم . انتظارنداشتم این قدر جان شیفته وظریف به این کارخاص دل بدهد. این همبازی چندین نمایشم را در نقش های درخشان زیادی دیده بودم اما از او، رقص ندیده بودم. گرچه هنوز از نرمش و استقص استادش حسینی برخوردار نبود، اما به دلیل قدرت عضلانی اش محکم واستوار ومنظم و هماهنگ با بقیه جلوه می گرد.

بازی های خوبی از پوربرجی وگودرزی شاهد بوده ام شاید اگر در کنارنرمی حرکات زیبایشان که مرهون سال ها هنررقص است، کمی قدرت بدنی شان را بالا ببرند، در حرکات تعادلی، هنگامی که روی یک پا باحالت بدنی متغیر استقرار می یابند، با صلابت و پرقدرت تر ظاهر خواهندشد. لرزش وعدم استقراربدنی در هنگام تعادل، در سالن چهارسو که تماشاگر به بازیگران نزدیک است ،بیشتربه چشم می آید. البته من الف بای رقص را هم نمی دانم، آن چه می گویم، فقط به لحاظ احساسی است که به من دست داد و بهتر شدن تصاویرچشم نوازی که گروه موفق به ایجاد آن شد واین همه ، به هیچ وجه از ارزش کارزیبای ایشان نمی کاهد.

و یک نکته : بهتر نبود، درنمایش حرکات رزمایش وکارهای سخت ، چهره ها مصمم ودژم و در حرکات ظریف و ریتمیک و شاد، چهره ها اندکی بازوبشاش و لب ها اندکی متبسم باشد؟ آن چه درسراسر نمایش ورقص های متنوع وحالت های گوناگون دیدم ، چهره ها فقط یک حالت داشت. شاید بتوان گفت حالت جدی. توگویی از کاری که می کردند، خود لذت نمی بردند.

به جاست دست مریزادی به الهام شعبانی، طراح لباس این نمایش بگویم که درجلوه ی بصری این نمایش کمتر از دیگران نقش نداشت . لباس، در عین المانی و گویا بودن برای حرکت بازیگر راحت ،وبه نوعی همه ی گونه های دیرین لباس اقوام را تداعی می کرد. و انتخاب حساب شده ی رنگ خاکی آن، به قدمت، اسطوره ای بودن ، تاریخی بودن ، رویا گونه گی وبالا تر از آن به انتقال این همه زیبایی می افزود.

وافسانه قلی زاده هم شایستگی های خود را در این اثر، در طراحی و ساخت ماسک و گریم به حق نشان داد.

واما نمی توان در مقابل گروه موسیقی به آهنگسازی مسعود سخاوت دوست ، ونوازندگی رضا سمیعی و هادی رحمانی و آواز فریدون محمد بیگی کلاه از سر برنداشت که به این نمایش جان بخشیدند والحق بخش عمده ای ازتولد این اثر مرهون موسیقی خوش ساخت و نواخت نواحی مختلف آن ها است .