عکاس خدامی
چاپ شده در خبرنامه انجمن بازیگران شماره :
خسرو تئاتري بود
خسرو از جوانی گام به صحنه تئاتر گذاشت. او جوانياش را در تئاتر گذراند. اما رشد او در تئاتر آن زمان كند بود؛ چرا كه گسترهي تئاتر در آن دوره تنگ بود. ارزشهای زیادی در کاخهای جوانان و سرانجام در ادارة تئاتر بازي كرد؛ حتی با تلاشی که از خود نشان داد، استخدام ادارة تئاتر شد؛ اما عرصه مملو از غولهاي زمان بود و درخشش يك جوان در ميان اين همه يل كار آساني نبود. سینما در انحصار سرمایه و سوپراستارهای بازار تجارت و میدان کوچک تئاتر هم گرفته و تنگ بود. با اين همه، خسرو ميرفت كه در ميدان رقابت با همتاهاي بزرگترش در تئاتر، هماوردي كند، كه انقلاب شد و او همراه همه بزرگان آن دوره ناچار از سكوت تعطيلي تئاتر، دستور روز شد. بزرگان را يك به يك، حتي پيش از موعد، بازنشسته كردند. وقتي براي يلاني چون بيضاييها، اسكوييها، نصيريانها، انتظاميها، خسرويها، واليها، ديلمقانيها، مشايخيها جوانمردها و ... جايي براي كار نبود. براي خسرو و خسروهاي جوان، هيهات! اما در دل همين احوال، جواناني با پافشاري و سماجت كردند و چراغ تئاتر را روشن نگاه داشتند. و خسرو يكي از آنها بود.
خسرو در آن ايام در هشت نمايش با مجيد جعفري همكاري داشت. او ميگويد: «در سال 1353 با او آشنا شدم در آن موقع همه زندگياش تئاتر بود. هیچ دوستي غیر از دوستان تئاتری نداشت. هیچ کاری جز تئاتر نداشت. هیچ خانوادهای غير از تئاتر نداشت. اگر از او میپرسیدي زندگی یعنی چه قطعاً جواب میداد، زندگی یعنی هنر نمایش. از نادر كساني بود كه تمام لحظات زندگی را صرف هنرش میکرد. يا در حال كار بود، يا براي كارش ميآموخت. اولین کاری که با او داشتم نمایش «بكت» اثر ژان آنوي بود كه نقش پاپ را بازي ميكرد، نقش کوتاهی بود و از چهار ساعت نمایش، فقط پانزده دقیقه بازی داشت اما برای بازی کردن این نقش کوتاه، تمام شبانه روز خود را صرف میکرد. یکی از روزهای تمرین به محض ورود به سالن قبل از سلام، گفت: «اين پاپ توي خواب هم ما را ول نميكند؛ توي خواب با كاردينال دعوام شد؛ اما يه هو غيب شد. جيغ كشيدم و بيدار شدم توي بيداري، توي اتاقهاي خانه داشتم دنبالش ميگشتم.» در نمايش «تراژدي كسرا» نقش اصلي را بازي ميكرد و به همين سرعت جاي خود را در گروه گشود ودر گروهي كه من كارگردانش بودم، هشت نمايش بازي كرد و وارد سينما شد. به طور جدي كار كرد و به بالاترين قله افتخار رسيد. از آن پس براي رفع دلتنگي به تئاتر بازميگشت، هر بار ميآمد نقشي شگرف ميآفريد.»
از جمله بازیهای او میتوان به نمایشهایی با مجید جعفری: تراژدي كسري، بيا تا گل برافشانيم، بكت، نوشته ژان آنوي، الموت و حسن صباح، عنكبوت و اگر غم لشكر انگيزد، و پرومته در زنجير و ... نيز؛ شب بيست و يكم نوشته و كارگرداني محمود استاد محمد، همه پسران من نوشته آرتور ميلر، به كارگرداني اكبر زنجانپور، فيزيك دانها، نوشته دورنمات به كارگرداني رضا كرمرضايي، پنجه به دست آوردن صيادان نوشته اكبر رادي، با خشم به ياد آر نوشته جان آزبرن، بازرس، نوشته گوگولنوشته بهزاد فراهاني به كارگرداني نصرت پرتوي، زيرگذر لوطي صالح به كارگرداني هادي اسلامي، روسري قرمز به كارگرداني مرحوم هادي اسلامي، تام آرزوها نوشته نصر الله نويدي، به كارگرداني عباس جوانمرد، غروب در ديار غربت و قصه ماه پنهان به كارگرداني عباس جوانمرد و ... اشاره كرد.
در هنگامهاي كه نمایش و نمایشگر صحنه مورد غضب و بیمهری بود، زمانه مهري غريب به سينما پيدا كرد. ديديم كه توسريهايي كه در تئاتر حواله سر تئاتريها شده بود، در سينما تبديل به نوازش شد. حالا ديگر ستارگان بازنشسته اداره تئاتر، در پرده سينما ظاهر شدند و خوش درخشيدند. و خسرو دلخسته نيز، با «خط قرمز» كيميايي نوازش ديد و بعد همين طور پشت سر هم بود، تا در «هامون» آخرين شگردش را رو كرد. اما او كه فرزند صحنه بود، نميتوانست از خواستگاهش دل بكند؛ گاه براي صيقل روحش به تئاتر روي آورد. حتي اگر باز با كم لطفي سالن شماره 2 را كه اصلاً سالن به حساب نميآيد به او و كارگردانش هايده حايري بدهند. همراه حائري در نمايش «بليط تئاتر» كارل والنتين خوش درخشيدند.
عكسهايي را كه از جمعيت تشييعكنندهاش در تالار وحدت و بهشت زهرا در جرايد چاپ شده است يك بار ديگر ببينيم، همه جوان، دختر و پسر، كدام يك از جوانان مغموم از رفتن خسرو، ميدانند كه او براي خسرو شدن چه رنجي تحمل كرد؟ اجل به او امان نداد تا مانند كيانيان، پرستويي، انتظامي، كشاورز و پورحسيني فرياد بزند كه، من تئاتريم. روحش شاد.