شب شانزدهم نمایش "راه مهر، راز سپهر" سه شنبه 11/3/95
رستم: "چه باک از مردن برای پهلوانی که فرزند خویش هلاک کرده برای کشورش! مرا داغ سهراب و سیاوش کفایت می کند که راهی جز مهر ورزی برنگزینم! حکومت اسفندیارها استوار برچماق است و جهل، من یا شیوه ی چماق و جهل می خشکانم ، یا خود هلاک می شوم، تو خود شاهدی ، مرا هرگز این گونه زبان خواهش نبوده است، آه از غباری که از جهل برچشمان اسفندیار نشسته ، جز تیر، هیچ مرهمی غبار از آن دو گوهر رخشان نمی زداید!"
امشب به خاطر نوشتن مطلبی که نیاز صنف بود نتوانستم چیزی در مورد نمایش بنویسم. سر از مونیتور برداشتم و ساعت را نگاه کردم دیدم ساعت چهار صبح است. می خواستم برای روز سه شنبه بنویسم و بگویم که تعداد تماشاگران مان بیشتر شده بود. شاید به خاطر اطلاع رسانی دوستان شاید به خاطر نقش فردوسی که وحید و آریا در دور و برتئاتر شهر راه انداخته اند این جوانان قیمتی هستند. و هر چه در منقبت آنان بگویم کم گفته ام. همه تلاش می کنند. و بیشتر شدن تماشاگرانمان را مدیون این تلاش می دانم. از ایدا اصفهانی و بقیه هم متشکرم.شب گرم و واجرای خوش ریتمی داشتیم . شکری هم درجلسه سخنرانی اش در ساعت هشت به آن اشاره کرد. از اجرا راضی بود. خب خدا را شکر.
این سرماخوردگی و آبریزش بینی اذیت می کند.دستمال پشت صحنه کم است باید رفت توی اتاق و آورد درصحنه بردن نوید به داخل وقت کم است. از طفلک آریا ، درخواست کردم سریع برایم دستمالی بیاورد. دوید آورد. باید فردا فکری برای آبریزش بینی بکنم.آب نمک استفاده کردم . باید بیشتر استفاده کنم.سرماخوردگی یک نوع کسالت همگانی در بدنم پدید آورده . باید ویتامین سی بخورم. باید با آن مبارزه کنم.
نتوانستم صدا تمرین کنم. حال نداشتم. و همین روی صدایم تاثیر گذاشته بود بردش کم شده بود. راحت خارج نمی شد. خدا کند هر چه زود تر خوب شوم.
این گروه حرکت که نقش سیمرغ و اشباح و سایه ها را بازی می کنند، محمد روحانی، محسن گودرزی ، جواد قنبری، قرزاد سقا ، وحید رضا خانلو کارشان درست تر از من است. زمانی نشد که بیایم و نبینم که یکی دوسه نفرشان در حال گرم کردن خود نباشند. بدن های خوبی دارند. مثل من چربی های اضافی ندارند من هم یک زمان در سن و سال آنها که بودم همین بدن را داشتم. ولی الان در سن شصت و شش سالگی دیگر خیال است که بتوانم چنین بدنی از خود بسازم. دوستانی خوبی در این نمایش برای من هستند. دوستشان دارم کم توقع، و بی سر و صدا کارشان را انجام می دهند و از معلمشان "محسن گودرزی" که او هم از دوستان و اعضاء انجمن بازیگران خانه تئاتر است حرف شنوی دارند.من شانس خوبی آوردم که با این دوستان آشنا شدم. دوستشان دارم. امیدوارم بازهم در کاهای بعد با ایشان همکاری کنم.