شب  بیست و دوم نمایش " راه مهر، راز سپهر" چهارشنبه 95/3/19

رستم : "حکومت اسفندیار ها استوار بر چماق است و جهل، من یا شیوه ی چماق وجهل می خشکانم، یاخود نیز هلاک می شوم، تو خو شاهدی پشوتن ، مرا هرگز این گونه زبان خواهش نبوده است، آه از آن غباری که از جهل برچشمان اسفندیارنشسته ، جزتیر، هیچ مرهمی از آن دو گوهر رخشان نمی زداید!"

گفتند امشب ساعت هشت ونیم برای سخنرانی جمع شویم . رفتیم که ببنیم اینبار شکری چه خواهد گفت آیا حالش مثل دیشب است.؟ درکمال تعجب دیدم آقای رضایی به جای آقای گودرزی سخنران است.چه حرف های امید وار کننده و خوبی زد. اول از همه به خاطرزحماتشان تشکر کرد.  و متذکر شد که کمی مخاطب را به حساب بدی کارخودمان ندانیم، بلکه مقصود این است که هنرواقعی در محاق باقی بماند و با مردم ارتباط برقرار نکند. از گروه موسیقی تشکر کرد و گفت جاداشت همه در این گفتگو حضور داشته باشند. و تاسف خورد که امکانات تلویزیون این را اقتضا می کرده و کاری اش هم نمی شد کرد ولی همین قدر هم برای او بسیار افتخار آمیزو تاریخی بوده و باید قدر دانسته شود.او همچنین با کمال تواضع کمی ها و کاستی ها را متوجه خود دانست و معذرت خواست و از بعضی دوستان خواست که دلگیری ها را فراموش کنند و با هم مهر باشند تا این چند نوبت هم به سلامت بگذرد و و یک خاطره خوش از این همکاری به یاد ها بماند. او از همکاری گروه حرکت یاد کرد که با چه خلوص نیت و بی توقعی صحنه ها را رنگ آمیزی می کنند. نگاهی هم به محتوای داستان نمایش کرد که وقتی می بینیم آدمی مثل اسفندیار روئیین تن و قوی به روزی می افتد که یک کودک دست او را می گیرد و راهش می برد حرف خود را زده ایم. این استعاره عاقبت همه قدرت های بی مغز است که این به خوبی البته نه  برای  مردم عام به تصویر درآمده است.

همه از این نحوه خالصانه و دوستانه آقای رضایی لذت بردندو برایش کف زدند. و زار دخترش که نقش کودک را در آخر نمایش بازی میکند از دیدن وصحبت های پدرش به وجد آمده بود و بالا و پایین می پرید وخودش را به پدر می مالید و حظ می کرد. ما هم از دیدن این پدر و دختر قشنگ حظ می کردیم.

اجرای خوبی داشتیم خوش ریتم بود. بدون شک حرف های آقای رضایی هم بی تاثیر نبود.

 آقای مرادخانی معاون وزیر درمیان مدعوین بود. تعداد تماشاگران هم بد نبود. وسط پر بود. شکری برای رورانس آمد.  روی سن رفت و نمایش را به معاون وزیرتقدیم کرد و مدعوین برایش دست زدند. او را به روی سن دعوت کرد. فرجاد رفت دستش را گرفت بین بازیگران آورد. خب تماشاگران هم الحق برایش دست زدند. شکری دیگر گله شب های پیش را نکرد ولی در میان جمعیت از معاون درخواست کرد که کاری کند ما مطابق قرار و مدار امضاء شده تا آخر خرداد اجرا برویم، نه شش روز کمتر. آقای معاون وزیر هم گفت باشد نمی گذاریم نمایشتان شهید شود.

شکری از حالتش رضایت می تراوید. اجرا هم رضایت بخش و خوش ریتم بود و تماشاگرهم حال خوبی داد. به نظرم آقای معاون از کار خوشش آمده بود و یا شاید سیاستش چنین حالتی را نمایش می داد چون به هر حال او یک سیاسی است.