شب دوازدهم نمایش ترور 94/9/16
امشب شب بد من بود.شهید یک خطا شدم. "س" پرید تو حرفم . تعجب کردم . کوتاه هم نیامد. نگاهش کردم ادامه داد. یک آن گر گرفتم خواستم حرفم را قطع کنم و نگویم اما فکر کردم ادامه ندهم چه کنم؟ متوجه شد و حرفش را برید ومن ادامه دادم. درحالی که از او شاکی بودم جمله ی خودم از ذهنم پرید.هر چه گشتم نیافتم. یک چیزمشابهی سرهم بندی کردم و گفتم و ادامه اش را فرید کمک کرد و ادامه دادم . اتفاق نا خواسته ای بود که افتاد . ولی به هر حال جمع شد. اما من دیگر تا آخر خودم نبودم. محکوم به اعدامی بودم که هر لحظه منتظر چوبه دار است. به حمید کاملا حق می دهم که مضطرب باشد. غیر تسلیم ورضا کوچاره ای؟
حمید جان با این وضعیتی که امروز برام پیش آمد از شرم نمی خواستم هیچ حرفی بزنم و می خواستم دستامو بالا ببرم. اما از اونجا که امروز شما موکدا به دوستان گفتید که نظر دهی کنند و این گفتگوی فنی و آموزشی را ادامه دهیم, با شرمندگی و خیس عرق , اطاعت امر کرده , چیزهایی که یاد گرفتم وهمیشه در کار ها با من است و سعی می کنم به کار برم را به دنبال فرمایشات شما می آورم. نه که اینگونه بازیگری که تعریف می کنم هستم؛ خیر, بلکه اگر شرایط مساعد و اقبال یاری کند سعی می کنم اینگونه باشم. می دانم که مطالب من نمی تواند همسنگ منطق زیبای کلام و گفتار ومطالب شیوای شما باشد اما به هر حال حرف دل است شما به بزرگی خود ببخشایید .از اینکه اجازت می فرمایید ممنونم.
1- من مجذوب ظرافت های نگاه و توانایی های کارگردانی شما در نمایش فاست و سقراط شدم و به زیبایی شناسی شما پی بردم. شما را به آقای رفیعی نزدیک دیدم. با رفیعی تجربه کاری دارم . در نمایش "یادگار سالهای شن" او بازی کردم و با نظراتش آشنا هستم وعلاقه ی او را به "برشت" , "میرهولد", "گرک" و "آپییا" می دانم. خودم را کاملا با خواست های او و نیاتش هماهنگ کردم و خاطره خوشی از من در ذهنش باقی است که چند بار به خودم گفته است. او هم یکی از کارگردان های مورد علاقه من است. به زیبایی و فرم اهمیت درجه اول قائل است . بی تردید به نظر من او نیز مانند شما , یکی دیگر از کارگردان های یکه روزگار ماست.
2- برخورد های محبت آمیز , انسانی و سرشار ازدرک و فهم, ادب و متنانت شما را درخلال تمرین باشما در هیچ یک از بیست کارگردان تئاتری که با آنها کار کرده ام ندیدم. از شوق وشعف بازیگری لبریزشدم سعی کردم به نظرات تان نزدیک شوم و از اینکه در خلال کار شما را موید کارم می دیدم خوشحال بودم. و اکنون هم سعی ام بر این است به آنچه شما به درستی (اتفاق مکانیکی ) می فرمایید عمل کنم.
3- کا ر ما تلفیقی از اتفاق مکانیکی و زندگی فرضی است.چرا؟ زیرا , شما شکل بیرونی عمل مرا می بینید واز آنچه در درون من می گذرد که این عمل ام ازچه نیت و هدف و انگیزه ای ناشی می شود نمی بینید. در مورد اینگونه راه رفتن خودم از خودم پرسیده ام چرا اینطور راه می روم؟ و به خودم پاسخ منطقی و تکنیکی که منتج از تصویر ذهنی زندگی خیالی بوده داده ام. شما هم نپرسیدید و به کسی هم نیازی نبود بگویم که من کوچکترین عمل صحنه ای را برای خودم مدلل کرده و به نوعی توجیه می کنم. این توجیه مرا قادر می سازد که ناسازترین اشکال و فرم ها را عمل کرده و باورکنم. مثلا در این نمایش, حرکت ربات گونه و مکانیکی و آهسته خود را اینگونه توجیه می کنم که اگر در خواب راه می رفتم , و یا اگر روحی مانند روح پدر "هملت" به کارگردانی "کوزنیتسف" بودم, مانند او و به این گونه حرکت می کردم. این تصاویر را در ذهنم مجسم می کنم. بقیه ی رفتار من درهردوصحنه ؛ کاملا توجیه زندگی دارد. یعنی می تواند در زندگی خودم هم اتفاق بیفتد. بنابراین در بازی من دراین نمایش هم (اتفاق مکانیکی) و هم زندگی پیشنهادی یا فرضی نویسنده و کارگردان هست. یعنی در بقیه صحنه ها زندگی ما معمولی با افعالی مانند: سوال کردن , جواب دادن, تعزیزکردن, تحریک کردن, سرزنش کردن, تهدید کردن و ... برقرار می شود که در خود زندگی من و پاتنر هایم هم هست.
4- کلماتی مانند( اتفاق مکانیکی) و نزدیکی به ایده های "برشت" بازیگر به مثابه " شعبده باز" کاملا روشن است. من همه فرمایش های شما را قبول دارم. اما من اختلاف عمده ای بین نظرات آن بزرگواران نمی بینیم. زیرا وقتی بازی "هلنا وایگل" همسر "برشت" را در نمایش "مادر" یا نمایش " نه نه دلاور" می بینم و با بازی "اسموکتونوسکی " در نمایش "تزارفئودورویچ" مقایسه می کنم, شیوه پیشنهادی برشت را با نظرات استانیسلاوسکی مقایر نمی بینیم. هر دو آنها به هیجان مشابه نقش می رسند. بازیگر مسلط به سیستم , تکنیک , استیل و یا پیشنهاد برشت را می تواند توجیه کرده وعمل کند.
5- من ایمان دارم که بازیگر در همه لحظات بازی, بر هرعملی که انجام می دهد باید آگاه باشد و کنترل داشته باشد. هم پارتنرش را, هم دیالوگش را هم تماشاچی را در نظر داشته باشد. او باید کاملا خود آگاهانه به عمل ناخودآگاهی برسد. ناخود آگاه به این معنی که , بازیگر مطابق خواست نویسنده و کارگردان و شرایط داده شده به هیجان واقعی مشابه نقش برسد, به خشم بیاید و یا اشکش سرازیر شود, اما همه این احساسات اش باید کنترل شده یا آگاهانه باشد. احساس افسارگسیخته و محض که هنر نیست. غیر از این بود که در هر اجرا "اتللو" می بایست یک "دزدمونا" خفه می کرد. یا بازیگری باید پارتنرخود را هل بدهد که او زمین بخورد. قرار نیست در هر بار هل دادن و زمین خوردن لطمه ی جسمی به پارتنر وارد شود. این همان شعبده ای است که فرمودید. به نظرم این همان در نظر گرفتن "کل و جزء " و " منطق و تکنیک" توسط بازیگر است که فرمودید.
6- بازیگر حق ندارد حتی تماشاگر را از نظر دور دارد و طوری بازی کند که تماشاگر قادر نباشد صورتش را ببیند یا صدا و کلماتش را بشنود! که چه ؟ که من غرق احساس هستم؟!
7- آفرین به آییش . همه ما باید ایشان بیاموزیم که بازی تئاتر یک بار برای همیشه مثل فیلم نیست که عمل و صورت و هیجانات و غیره وغیره بازیگر را در هر بار نمایش ثابت ببینی. ممکن است در هر بار خواندن با تمرکز, نکته ای مکشوف شود که تا کنون نشده بوده است. ممکن است حتی در آخرین اجراهم به ایده و حرکتی جدید برسیم که با هماهنگی کارگردان آن را عمل کنیم.
9- کاملا قبول دارم که بازیگر حق ندارد چه در گفتن ادبیات نویسنده و چه عدم توجه به دستورات کارگردان نسبت به شرایط فرضی و پیشنهادی داده شده شلخته باشد.
10- ما باید کار های سخت را آسان و آن کار های آسان را زیبا کنیم. اگر تنظیم کردن پای من با بازیگر مقابلم به هنگام غلیان هیجان بازیگر هماهنگی اش به هم می خورد , یعنی در این شعبده ناتوانیم ,تمرین بیشتر می خواهیم. یا دنبال راهی بگردیم که این کار سخت را برای بازیگر آسان کرده وسپس زیبایش کنیم.
از گاف امشب ام از هم گروه به خصوص حمید عزیز عذر می خواهم و اگر درشتی در این گفتگو می بینید به کوچکی زبان الکنم ببخشایید. دست بوس همه تروریست های گل به قول محمد نژاد " ماشالله"