شب سوم نمایش ترور
به احترام این تماشاگران باید کلاه از سر بردارم یا به قول قدیمی ها زمین ادب ببوسیم؟ به هر روی از نگاه پرلطفشان خرسند و به نفس هایشان زنده ام .
گفتم همه در مقابل انرژی این کارگردان کم می آریم. گفته بود ساعت سه همه حاضر باشند می خوام یک بار روخوانی کنیم. قبلا هم گفته بود که به تجربه دریافته که شب اول اجرا, برای بازیگران بهترین شب اجرا و شب دوم بدترین اجرا خواهد بود.دلیلش را اینطور توضیح داد که چون استرس ها و نگرانی ها کنار میره و خیال بازیگر راحت می شه, اجرا حالت مکانیکی پیدا می کنه و لطفشو از دست می ده و می افته. البته این سخن و نگاه نعیمی رو به حساب نگرانی و عشق ش به تئاتر و اجرا ی خوب و درست, اجرایی که امضای اون پاشه می گذارم. ولی یک بازیگرخوب, اگر به اندازه نصف نعیمی هم نگران کارش باشه, به خودش اجازه نمی ده امشب ش بد تر از دیشب و امشب ش شبیه دیشب ش باشه یک بازیگر خوب قدر و قیمت طپش های قلب و لرزش زانوان شب اول را می دونه.
به عنوان کارگردانی که به او اعتماد کرده ام دستورش را می پذیرم و برای رفع نگرانی اش ساعت ده دقیقه به سه وارد سالن می شم. ولی می بینم فقط علیاری و مهدی با لپ تابش و شهاب توی صحنه هستند. ازمسئولین نور صدا و حتی بازیگران خبری نیست. خب به طور قطع یقین کارمندان تئاتر شهر, سر ساعت کارمندی خودشان میان دیگه. مثل ما که نیستند فکر کنن کارشان تمام نشده چهار ساعت زود تر سر کار حاضر بشن تا حاصل کارشان را شسته رفته تر کنن. اونا فکر می کنند کارشان تمام شده. طفلک حمید چه فشاری را داره تحمل می کنه.میفهمم ش و برای همین . کاملا سکوت می کنم به خودم میگم حرف بی حرف . فقط کارتو انجام بده مرد.
تک تک دوستان تا ساعت چهار و اندی پیداشون میشه. از روخوانی هم خبری نیست . چون او به کشف جدیدی رسیده . برای منطق و روند خطی صحنه ها و ریتم اتفاقات باید یک صحنه را جابجا کنه . با هیجان و انرژی این کشف را به همه - حتی من که تو باغ صحبت هاش با مهدی و شهاب نیستم - توضیح می ده . دلیل منطقی می آره. مهدی و شهاب تایید می کنند. من فکر می کنم کدوم صحنه رو میگه؟! صحنه ما که نیست. فقط می فهمم که باید یک صحنه زود تر بیام . در مقابل این هیجان و کشف ش سرم را به تایید تکان می دم.
هلیا به تکاپو افتاده قبل از اجرا حواسش هست که تمام لیست برنامه را با ماژیک تغییربده و به دوستان توضیح میده . هیچ کس نمی دونه نتیجه چی میشه. فقط او می دونه. چون چشماش ازهمه دقیق تر کار می بینه. داره مثل یک نویسنده کارشو حک و اصلاح می کنه. این کار ممکنه تا روز آخر هم برای قشنگ شدن کار پیش بیاد. راز هنر زنده در همینه.
آخر کار, توی اتاق رخت کن, موقع تعویض لباس همه اذعان کردن که این تغییر به روند قصه و ریتم کار و حوصله تماشاگر کمک کرده.
عمونقی این مرد دوست داشتنی, بعد از صحنه اول ما, لباس کامل نمایش را پوشیده , اومد تو اتاق ما و گفت صحنه چطور بود ؟ - منظورش بازی در صحنه اول قبادی وساربان و من بود- گفتم خوب. گفت تماشاچی؟ گفتم فول...عالی... دستاشو مثل نقش ش که بالا می بره میگه "خدا یا ما را بیامرز" بالا برد واز ته دل گفت "خدا رو شکر". واقعا باید خدارو شکر کرد. اینو اول از لطف خدا و بعد از اعتبار"نعیمی" و زحمات "علی زارعی "و نام هایی چون, "بهناز نازی" ,"کتانه افشاری"," یعقوب صباحی" که بازی های زیباشونو در فاست و سقراط از یاد ها نمیبرم. و "یکتا ناصر" " فراهانی " و ساربان , کیا , چراغی پور و ای جان این دوستان جوانم در صحنه های " سایه ها و اشباح " "شرفی , پوربرجی, جهانی, سروش , خانی, میرزایی , محمد نژاد ودخترا پور علی , نیکی , شیما, نسرین , هلیا می دونم... دیشب عالی بودن. بهشون تبریک گفتم.
قبلا بازی شقایق فتحی را دیده بودم . معلومه چرا این قدر پر کاره و کارگردانها بهش اعتماد دارند. برای اینکه اوخیلی دختر خوش اخلاق, مقاوم و پرحوصله است و اصولی کار می کنه. قبل از نمایش تمرکز می کنه و رفتار حرکات نقشش را قبل از اینکه بره روصحنه در سکوت و بی توجه به نگاه ها مرور می کنه. من باهاش بازی ندارم ولی دیدم چه صحنه ی زیبایی با یکتا دارند و از کارشون لذت می برن.