یادی از یک هنرمند مردمی

فرخ لقا هوشمند ، بانوی بازیگرتئاتر، سینماوتلویزیون که تنها بعضی از رسانه ها ، فقدان او را گزارش دادند ، بامداد روزدوشنبه بیست و دوم تیرماه در بیمارستان پارسیان درگذشت . اکنون که بانوان ما صف درصف در همه اموراجتماعی حضورفعال دارند وحتی در میدان  بازیگری     سینما ی جهان سرمی افرازند و افتخارمی آفرینند، آیا آن گروهاگروه جوانان آرزومند بازیگری که زمین و زمان را درمی نوردند و نیز جوانانی که این روزها به "نسل سومی" معروفند او را       می شناسند و از مسیرحرکت زندگی هنری او آگاهند ؟ آیا از سهم این زن هنرمند بی ادعا و ساده ، در هموارکردن و رفت وروب این جاده ی خاراگین ، برای نسل های بعد، در دوران پیچیده ی گذار از نظام عشیره ای، در دورانی که بازیگری هم طراز مطربی و در زمره ی کارهای ناشایست به شمار بود!خبردارند !؟
اگربه این سخن باورداریم که هر درخت انسانی ، زاده و پرورش یافته ی شرایط و محیط انسانی خود است ، پس نگاهی هرچند گذرا به چگونگی رشد فرخ لقا در اوضاع اجتماعی، هنری و فرهنگی زمانه ی او بیراه به نظر نمی رسد.
زادگاه و بالش فرخ لقا، شهررشت ، مرکزاستان سرسبز گیلان بود، شهری که از دیرباز به سبب ویژگی اقلیمی و رفت وآمد و رونق مناسبات بازرگانی با اروپا، پیش از سایر شهرهای ایران ، با مظاهرتمدن آشنا شد.
سال ۱۲۸۹ هجری شمسی "میرزاحسن خان ناصر" که از تحصیل کرده های اروپا بود پس از بازگشت به ایران ، نخست به سمت کارمندی وسپس به مقام پیشکاری اداره دارایی رسید.دراولین اقدام فرهنگ دوستانه خود ، پیشنهاد جمعی از معاریف رشت را که از وی خواستند تا قدم های موثری در راه توسعه و پیشرفت فرهنگ و هنررشت بردارد، پذیرفت و اولین مجمع فرهنگی و هنری به نام " امید ترقی" را به وجود آورد. " دراین دوران بود که جمعیت های فرهنگی وهنری و اجتماعی همچون " امید ترقی" ، "رجاء آدمیت"، "دسته ی محمدیه " ، "جمعیت اخوت"،انجمن فرهنگ"، "ترقی ایران"، "انجمن گلشن" ، "انجمن فردوسی "، جمعیت  معارف پژوهان "،"مجمع پیک سعادت جوان "، " آئینه ی عبرت" ، "کانون ایران " فعالیت می کردند. (۱)
شکل گیری این انجمن ها و کانون ها ی فرهنگی، در آن زمان ، نشان از تب و تاب جامعه ا ی خواهان رشد و پذیرش وگسترش جلوه های مدرنیته و تجدد است ، که بنیان آن درانقلاب مشروطه گذاشته شده بود. بنا براین بیراه نخواهد بود اگرگیلان ،  به ویژه مرگزآن شهررشت را پس ازمشروطه خواهی ، تاکودتای سال هزارو سیصدوسی ودو، بعد ازپایتخت ، دومین شهرفرهنگی ایران بدانیم .
فرخ لقاهوشمند، در چنین فضای فرهنگی و در خانواده ای روشنفکرنشو و نما کرد، اما در تلاطم گذار از نظام عشیره ای، در پذیرش جلوه های مدرن، ازسوی لایه های مختلف اجتماع ، مقاومت های جدی صورت می گرفت ؛ حتی در میان روشنفکران و پیشقراولان تجدد خواه آن زمان ، این مقاومت به چشم می خورد! فرخ لقا می گوید :"پدرم روشنفکربود.در روسیه درس خوانده بود. نویسنده و مترجم بود. یا در سفربود یا در زندان ،!در تئاترهم بازی می کرد.زمانی که خانم ها اجازه ی بازی در تئاترنداشتند، پدرم در لباس زن، بازی می کرد . اما با این همه ، با بازی کردن من در تئاتر مخالف بود "!(۲)
این دوگانگی در پیکره ی جوامع شهر نشین آن زمان به وفور دیده می شد . به دلیل این تضاد اجتماعی وملاحظات خانوادگی بود که به فرخ لقا اجازه بازی در تئاتر داده نمی شد . اما او که عاشق بازیگری بود سرانجام راه رسیدن به معشوق را یافت و با ازدواج با "رضاهوشمند" بازیگر، فکاهی نویس ، پیش پرده خوان، چهره پردازرشتی ، به صحنه راه یافت و در شهر خود بانوی بازیگر مشهوری شد. اوخود دراین باره می گوید :
وقتی با هوشمند ازدواج کردم، دیگر اجازه پیداکردم در تئاتر بازی کنم . ازدواج ما هم به خاطر عشق من به تئاتر بود و قبل ازآن عشق و عاشقی هم نداشتیم .هوشمند مال ومنالی هم نداشت . بنابراین ما زندگی سختی را باهم شروع کرده و ادامه دادیم (۳)
فرخ لقا به آرزویش رسید و در شهر خود بازیگر مشهوری شد؛ تا جایی که برای گروه های تهرانی که برای اجرا یا دیدن برنامه های گروه او به رشت می رفتند ، نام آشنایی شد . آغاز زندگی هنری فرخ لقا مصادف بود با اوج گیری حرکت های ترقی خواهانه ی دهه ی بیست که با کودتای سیاه سال ۳۲ متوقف شد و همراه آن سفینه ی اوج گیرنده ی فرهنگی و هنری رشت وادار به فروکش گردید. تئاتر رشت نیز درکنار دیگرفعالیت های فرهنگی و هنری نتوانست به حرکت رشد یابنده ی خود ادامه دهد و به شدت افت کرد. دیگرفضای بسته ی پس از کودتا ، جوابگوی روح بزرگ فرخ لقا و رضا هوشمند نبود. چنین اوضاع و احوالی این زن و شوهر هنرمند را به صرافت مهاجرت به پایتخت و پی گیری کارخود در فضایی بازتر- تهران – انداخت . اما آمدن به تهران ، برای یک بازیگر شهرستانی ، و پیداکردن سری در میان آن همه سرشناسان بازیگری ، کار آسانی نبود . اما فرخ لقا خود را کمتراز بازیگران تهرانی نمی دید و در وجود خود آن استعداد و توان را سراغ داشت تا بتواند با آن ها همسری کند.تنها کافی بود پایش به تهران برسد.گاه یک اتفاق ، مسیر زندگی انسان را تغییرمی دهد و چنین اتفاقی برای فرخ لقا افتاد. مرحوم عطاالله زاهد بازیگر مقبول تئاتر های تهران ، که دوست خانوادگی آن ها بود و گه گاهی برای اجرای برنامه به رشت می رفت ،وقتی تمایل این زن و شوهر را برای آمدن به تهران و بازی در تئاترهای آن دید،زن و شوهر را به تهران دعوت کرد و به گروه استاد "اسماعیل مهرتاش"که در آن زمان کارگردان وآهنگسازی به نام بود معرفی کرد.فرخ لقا اولین برخوردش را با مهرتاش و تست بازیگری دادن به او چنین تعریف می کند :"مهرتاش ، یک خط از برنامه ی خودش را به من داد و گفت : " این را به چند شکل اجرا کن " اول به شکل تراژدی شروع کردم (بازی       می کند ) "خدایا پناه می برم به تو، من در این شهر غریبم .خدایا برنامه ای باشد که من بتوانم انجام دهم و در این جا ماندگارشوم ." بعد یک زن شیطان را بازی کردم و به شوهرم گفتم (بازی می کند) " تو چکارمی کنی؟ ها؟ کی به تو گفته بری اونجا ها؟" و همین طور سه ، چهارنقش را بازی کردم و در واقع تست دادم . آقای مهرتاش خیلی خوشش آمد گفت :" معلوم است که هنرپیشه است " (۴)
آری او به واقع هنرپیشه بود . و این را در عرصه زندگی خود بی هیاهو ، ثابت کرد. از پس پیروزی درهمین آزمون بود که او و همسرش ، در تهران ماندگارشدند و در تئاترها ی مختلف بازی کردند و به شهرت رسیدند . فرخ لقا در این زمان دارای دو دخترو یک پسر بود . پرورش سه فرزند، و بازی درتئاترهای تهران  به زبان سهل است ، اما برای او که عاشق کارش بود، مشکلی نبود که آسان نشود . او ازاین آزمون دشوار زندگی نیز سربلند بیرون آمد. دیگر همه تئاترها خواهان این استعداد جوان بودند . آوازه ی بازی نرم و فوق العاده اش ، او را مورد توجه کارگردانان سینمای آن زمان نیز قرار داد . و تا آخر عمر، درنقش های زیادی جلوی دوربین  کارگردان های سرشناس و متفاوتی ظاهر شد . سال ۱۳۴۵ در اولین سریال مردم پسند آن زمان بازی کرد و مورد توجه مردم قرار گرفت .از آن پس بازی در سریال های تلویزیونی ، تا روزهای آخر عمرش ادامه داشت .
شهرت و پرکاری فرخ لقا هوشمند تنها مرحون استعداد او نبود بلکه خوشرویی ، سادگی ، مهربانی ، بی پیرایگی وکم توقعی او نیز راز مقبولیت او به عنوان یک بازیگر بی ادعا در نزد کارگردانان حوزه های تئاتر، سینما و تلویزیون بود. اکنون جا دارد که او را هنرمندی دوست داشتنی و "مردمی" بنامیم . ای  کاش سیر زندگی هنری خود را یاد داشت می کرد و برای آیندگان حرفه ی خود به جا می گذاشت سرگذشت و زندگی هنری هوشمند خود نشانگرآن است که زن ایرانی ، در هر شرایط و در هر میدانی ، با پشتکارو سماجت ، می تواند به آن چه    می خواهد و شایسته ی اوست برسد .
(۱)- نقل به مضمون .شماره دوم گاهنامه انجمن بازیگران خانه تئاتر، نوشته فرامرز بهبود.
(۲)و(۳)و(۴)- روزنامه ی اعتماد ملی ، شماره ۹۷۱ شنبه ۲۷ تیرماه ۱۳۸۸ مصاحبه ی آرش نصیری . فرخ لقا هوشمند ، بانوی بازیگرتئاتر، سینماوتلویزیون که تنها بعضی از رسانه ها ، فقدان او را گزارش دادند ، بامداد روزدوشنبه بیست و دوم تیرماه در بیمارستان پارسیان درگذشت . اکنون که بانوان ما صف درصف در همه اموراجتماعی حضورفعال دارند وحتی در میدان  بازیگری     سینما ی جهان سرمی افرازند و افتخارمی آفرینند، آیا آن گروهاگروه جوانان آرزومند بازیگری که زمین و زمان را درمی نوردند و نیز جوانانی که این روزها به "نسل سومی" معروفند او را       می شناسند و از مسیرحرکت زندگی هنری او آگاهند ؟ آیا از سهم این زن هنرمند بی ادعا و ساده ، در هموارکردن و رفت وروب این جاده ی خاراگین ، برای نسل های بعد، در دوران پیچیده ی گذار از نظام عشیره ای، در دورانی که بازیگری هم طراز مطربی و در زمره ی کارهای ناشایست به شمار بود!خبردارند !؟
اگربه این سخن باورداریم که هر درخت انسانی ، زاده و پرورش یافته ی شرایط و محیط انسانی خود است ، پس نگاهی هرچند گذرا به چگونگی رشد فرخ لقا در اوضاع اجتماعی، هنری و فرهنگی زمانه ی او بیراه به نظر نمی رسد.
زادگاه و بالش فرخ لقا، شهررشت ، مرکزاستان سرسبز گیلان بود، شهری که از دیرباز به سبب ویژگی اقلیمی و رفت وآمد و رونق مناسبات بازرگانی با اروپا، پیش از سایر شهرهای ایران ، با مظاهرتمدن آشنا شد.
سال ۱۲۸۹ هجری شمسی "میرزاحسن خان ناصر" که از تحصیل کرده های اروپا بود پس از بازگشت به ایران ، نخست به سمت کارمندی وسپس به مقام پیشکاری اداره دارایی رسید.دراولین اقدام فرهنگ دوستانه خود ، پیشنهاد جمعی از معاریف رشت را که از وی خواستند تا قدم های موثری در راه توسعه و پیشرفت فرهنگ و هنررشت بردارد، پذیرفت و اولین مجمع فرهنگی و هنری به نام " امید ترقی" را به وجود آورد. " دراین دوران بود که جمعیت های فرهنگی وهنری و اجتماعی همچون " امید ترقی" ، "رجاء آدمیت"، "دسته ی محمدیه " ، "جمعیت اخوت"،انجمن فرهنگ"، "ترقی ایران"، "انجمن گلشن" ، "انجمن فردوسی "، جمعیت  معارف پژوهان "،"مجمع پیک سعادت جوان "، " آئینه ی عبرت" ، "کانون ایران " فعالیت می کردند. (۱)
شکل گیری این انجمن ها و کانون ها ی فرهنگی، در آن زمان ، نشان از تب و تاب جامعه ا ی خواهان رشد و پذیرش وگسترش جلوه های مدرنیته و تجدد است ، که بنیان آن درانقلاب مشروطه گذاشته شده بود. بنا براین بیراه نخواهد بود اگرگیلان ،  به ویژه مرگزآن شهررشت را پس ازمشروطه خواهی ، تاکودتای سال هزارو سیصدوسی ودو، بعد ازپایتخت ، دومین شهرفرهنگی ایران بدانیم .
فرخ لقاهوشمند، در چنین فضای فرهنگی و در خانواده ای روشنفکرنشو و نما کرد، اما در تلاطم گذار از نظام عشیره ای، در پذیرش جلوه های مدرن، ازسوی لایه های مختلف اجتماع ، مقاومت های جدی صورت می گرفت ؛ حتی در میان روشنفکران و پیشقراولان تجدد خواه آن زمان ، این مقاومت به چشم می خورد! فرخ لقا می گوید :"پدرم روشنفکربود.در روسیه درس خوانده بود. نویسنده و مترجم بود. یا در سفربود یا در زندان ،!در تئاترهم بازی می کرد.زمانی که خانم ها اجازه ی بازی در تئاترنداشتند، پدرم در لباس زن، بازی می کرد . اما با این همه ، با بازی کردن من در تئاتر مخالف بود "!(۲)
این دوگانگی در پیکره ی جوامع شهر نشین آن زمان به وفور دیده می شد . به دلیل این تضاد اجتماعی وملاحظات خانوادگی بود که به فرخ لقا اجازه بازی در تئاتر داده نمی شد . اما او که عاشق بازیگری بود سرانجام راه رسیدن به معشوق را یافت و با ازدواج با "رضاهوشمند" بازیگر، فکاهی نویس ، پیش پرده خوان، چهره پردازرشتی ، به صحنه راه یافت و در شهر خود بانوی بازیگر مشهوری شد. اوخود دراین باره می گوید :
وقتی با هوشمند ازدواج کردم، دیگر اجازه پیداکردم در تئاتر بازی کنم . ازدواج ما هم به خاطر عشق من به تئاتر بود و قبل ازآن عشق و عاشقی هم نداشتیم .هوشمند مال ومنالی هم نداشت . بنابراین ما زندگی سختی را باهم شروع کرده و ادامه دادیم (۳)
فرخ لقا به آرزویش رسید و در شهر خود بازیگر مشهوری شد؛ تا جایی که برای گروه های تهرانی که برای اجرا یا دیدن برنامه های گروه او به رشت می رفتند ، نام آشنایی شد . آغاز زندگی هنری فرخ لقا مصادف بود با اوج گیری حرکت های ترقی خواهانه ی دهه ی بیست که با کودتای سیاه سال ۳۲ متوقف شد و همراه آن سفینه ی اوج گیرنده ی فرهنگی و هنری رشت وادار به فروکش گردید. تئاتر رشت نیز درکنار دیگرفعالیت های فرهنگی و هنری نتوانست به حرکت رشد یابنده ی خود ادامه دهد و به شدت افت کرد. دیگرفضای بسته ی پس از کودتا ، جوابگوی روح بزرگ فرخ لقا و رضا هوشمند نبود. چنین اوضاع و احوالی این زن و شوهر هنرمند را به صرافت مهاجرت به پایتخت و پی گیری کارخود در فضایی بازتر- تهران – انداخت . اما آمدن به تهران ، برای یک بازیگر شهرستانی ، و پیداکردن سری در میان آن همه سرشناسان بازیگری ، کار آسانی نبود . اما فرخ لقا خود را کمتراز بازیگران تهرانی نمی دید و در وجود خود آن استعداد و توان را سراغ داشت تا بتواند با آن ها همسری کند.تنها کافی بود پایش به تهران برسد.گاه یک اتفاق ، مسیر زندگی انسان را تغییرمی دهد و چنین اتفاقی برای فرخ لقا افتاد. مرحوم عطاالله زاهد بازیگر مقبول تئاتر های تهران ، که دوست خانوادگی آن ها بود و گه گاهی برای اجرای برنامه به رشت می رفت ،وقتی تمایل این زن و شوهر را برای آمدن به تهران و بازی در تئاترهای آن دید،زن و شوهر را به تهران دعوت کرد و به گروه استاد "اسماعیل مهرتاش"که در آن زمان کارگردان وآهنگسازی به نام بود معرفی کرد.فرخ لقا اولین برخوردش را با مهرتاش و تست بازیگری دادن به او چنین تعریف می کند :"مهرتاش ، یک خط از برنامه ی خودش را به من داد و گفت : " این را به چند شکل اجرا کن " اول به شکل تراژدی شروع کردم (بازی       می کند ) "خدایا پناه می برم به تو، من در این شهر غریبم .خدایا برنامه ای باشد که من بتوانم انجام دهم و در این جا ماندگارشوم ." بعد یک زن شیطان را بازی کردم و به شوهرم گفتم (بازی می کند) " تو چکارمی کنی؟ ها؟ کی به تو گفته بری اونجا ها؟" و همین طور سه ، چهارنقش را بازی کردم و در واقع تست دادم . آقای مهرتاش خیلی خوشش آمد گفت :" معلوم است که هنرپیشه است " (۴)
آری او به واقع هنرپیشه بود . و این را در عرصه زندگی خود بی هیاهو ، ثابت کرد. از پس پیروزی درهمین آزمون بود که او و همسرش ، در تهران ماندگارشدند و در تئاترها ی مختلف بازی کردند و به شهرت رسیدند . فرخ لقا در این زمان دارای دو دخترو یک پسر بود . پرورش سه فرزند، و بازی درتئاترهای تهران  به زبان سهل است ، اما برای او که عاشق کارش بود، مشکلی نبود که آسان نشود . او ازاین آزمون دشوار زندگی نیز سربلند بیرون آمد. دیگر همه تئاترها خواهان این استعداد جوان بودند . آوازه ی بازی نرم و فوق العاده اش ، او را مورد توجه کارگردانان سینمای آن زمان نیز قرار داد . و تا آخر عمر، درنقش های زیادی جلوی دوربین  کارگردان های سرشناس و متفاوتی ظاهر شد . سال ۱۳۴۵ در اولین سریال مردم پسند آن زمان بازی کرد و مورد توجه مردم قرار گرفت .از آن پس بازی در سریال های تلویزیونی ، تا روزهای آخر عمرش ادامه داشت .
شهرت و پرکاری فرخ لقا هوشمند تنها مرحون استعداد او نبود بلکه خوشرویی ، سادگی ، مهربانی ، بی پیرایگی وکم توقعی او نیز راز مقبولیت او به عنوان یک بازیگر بی ادعا در نزد کارگردانان حوزه های تئاتر، سینما و تلویزیون بود. اکنون جا دارد که او را هنرمندی دوست داشتنی و "مردمی" بنامیم . ای  کاش سیر زندگی هنری خود را یاد داشت می کرد و برای آیندگان حرفه ی خود به جا می گذاشت سرگذشت و زندگی هنری هوشمند خود نشانگرآن است که زن ایرانی ، در هر شرایط و در هر میدانی ، با پشتکارو سماجت ، می تواند به آن چه    می خواهد و شایسته ی اوست برسد .
(۱)- نقل به مضمون .شماره دوم گاهنامه انجمن بازیگران خانه تئاتر، نوشته فرامرز بهبود.
(۲)و(۳)و(۴)- روزنامه ی اعتماد ملی ، شماره ۹۷۱ شنبه ۲۷ تیرماه ۱۳۸۸ مصاحبه ی آرش نصیری .