خاطره شب سوم نمایش " راه مهر راز سپهر" دوشنبه  95 /2/27

" شاهنامه همانند ایلیاد و ادیسه (اثرهومر) یا انه اید(اثرویرژیل) به راستی، میراث ماندگار بشری است که سرمنشاء الهام برای بسیاری از اندیشمندان، هنرمندان و نویسندگان بوده است. بسیاری از نویسندگان یا نمایشنامه نویسان با اقتباس، الهام یا متاثر از این آثار، نمایشنامه ، رمان ، شعریا فیلمنامه نوشته اند. نمایشنامه ی حاضر نیز از جمله این الهامات است"

این پاراگراف نخستین نوشته ی " گودرزی " خالق اصلی نمایش " راه مهر رازسپهر" در بروشور این نمایش است . برای این اول از همه این فراز را آوردم زیرا پاسخگوی این سوال است که اساسا چرا ما این نمایش را کار کردیم؟ منبعد خاطرات دلنوشته های شبانه خود را با نوشته ای از این اثر این کارگردان خطه  " لرستان " آغاز می کنم.

امروز هم توی مترو نمایشنامه را دست گرفتم و در لابه لای کلمات نقشم دنبال رویدادی جدید گشتم. یافتم یا نه یادم نیست.

به تئاتر که رسیدم ، اول گفتم سری به  صحنه بزنم و سلامی به او بکنم بعد بروم لباس بپوشم و گریم کنم. اولین کسی را که دیدم " مجید جعفری " بود که زود تر از همه بازیگران لباس پوشیده و گریم کرده بود. یادم آمد که او در دو اجرای گذشته هم او  قبل از همه بازیگران آمده لباس پوشیده و گریم شده بود. در دل به او آفرین گفتم.

کارگردان در تاریکی سالن نشسته بود و چیزی می خواند. رفتم پیشش سلامی بکنم و ببینم روزنامه ها مطلب تازه ای نوشته اند یانه او گله داشت که می خواسته یک روابط عمومی فعال داشته باشد ولی نگذاشته اند. و قلت تماشاگر را از این ناحیه می دید. به او گفتم . تو کاری که کرده ای و حرفی که زده ای درست بوده گیرم که چهارنفر تماشاچی بیاید اگر همین چهار نفر کا ر ما را بپسندند، برای ما تماشاچی خواهند آورد گیرم که نیاورند. ما برای چهار نفر حرفمان را زده ایم. خلایق هرچه لایق.!!

این طراح گریم خانم "فریدا صفاریان " چه شاگردان خوب و مهربان و باسلیقه ای تربیت کرده اولا هر دو مجری گریم ، مرضیه رهنما، و مرتضی نائینی ، مانند خود فریدا اشخاص شاد و بشاشی هستند. لبخند از گوشه لبشان نمی افتد. به آدم انرژی مثبت می دهند و این رهنما، هم وقتی با ساغرعزیز می افتد اتاق گریم از خنده هایشان می ترکد. خدا را شکر... خدا این خنده ها را از مانگیرد. مانند موسیقی شاد و الهام بخشی است که ما را برای رفتن به صحنه تقویت می کند.این مرتضی تما قلم هایش را که می خواهد به صورت من بزند با الکل پاک می کند. ابری را که می خواهد با آن فون به صورتم بزند اول خوب می شوید و بعد به صورت هر بازیگر می زند. از او تشکر می کنم.

امشب مژگان نیامده بود. به او عادت کرده بودیم. یک چیزی کم داشتیم. البته دستیاران مهربان و تر وفرزی دارد که لباس را خیلی سریع به تن من می کنند که از صحنه جا نمانم. ولی مژگان باید باشد قوت قلب گروه است.

ده دقیه مانده بود به اجرا کارگردان همه ما را فرا خواند و از ریتم بعضی صحنه ها گله کرد. گفت ریتم به معنای تند صحبت کردن نیست که جملات مالیده شود و شنیده نشود. بلکه ریتم صحیح سرعت و سکوت های منطقی و بجاست. سکوت های بیجا ریتم کار را می اندازد. توجه همه را به این نکته ی حیاتی جلب کرد. من یاد تعریف میخائیل چخوف افتادم که گفته بود: ریتم تا حد زیادی تابع تفسیرما از نقش است.یعنی هر سکوت باید معنا داشته باشد. سکوت بی معنا باعث افتادن کار می شود اما اگر درست باشد لازم هم هست. به هر حال انگار در بعضی از صحنه های ما از این نوع سکوت های بی معنا دیده بود. او به همه ما گفت. به نظرم اگر در اتاق فرمان که کار را مشاهده می کند، یاد داشت کند که کدام جمله ویا کدام حرکت بازیگر ریتم نمایش را می اندازد بهتراست به او شخصا گوشزد کند.

ده دقیقه دراز کشیدن قبل از شروع نقش و گرفتن پا به بالا تا خون به مغز برسد چه قدر خستگی آدم را در می برد. یکی دوشب این کار را می کنم خستگی روز از تنم به در می رود. و انگار باطری ام  شارژ می شود و هنگام اجرا بشاش ترم.

نمی دانم کدام دوست سهوا کپسول آتش نشانی را پشت پرده ای گذاشته بود که من از آن در تاریکی خارج می شوم. وقتی از اسفندیار با حالتی غمگین و گریان جدا می شوم که بروم پیش رستم، از میان پرده ای می گذرم که باز و بسته می شود. امشب علی رغم هر شب نمی دانم قبلا کجا بود که امشب این کپسول ازاین سوراخ سردرآورده بود و من نمی دانستم آنرا ندیدم زانویم در تاریکی محکم به این کپسول آهنی خورد و آه از نهادم درامد. به حسینی گفتم اظهار بی اطلاعی کرد.طفلک ناراحت شد وگفت نمی دانم کی گذاشته ؟ حالا مرتب می گوید دراز بکش ماساژبدم....داستانی شد.

امشب بهزاد فراهانی و سیروس الوند و چند تا از دوستانش آمده بودند . گودرزی اجرا را به آنها تقدیم کرد. نمی دانم خوششان آمد یانه. بهزاد مرا بوسید ولی حرفی نزد. من هم چیزی نپرسیدم. البته به تجربه برای من ثابت شده که  نگاه کارگردان ها بیشترنگاه تکنیکی و زیبایی شناسانه به شکل اثراست. تا محتوای فکری اثر. درحالی که شکل ومحتوا یکدیگر را کامل می کنند. هر محتوایی شکل خاص خود را می طلبد.