آن چشم های سبز گیرا

باید از جوانی کریم اکبری مبارکه گفت، آن زمان که از دبیرستانی در جنوب شهر به خانه می آمد و دلی از عزا درمی آورد و سریع خود را به تیم فوتبال می رساند و بعد که هوا تاریک می شد و دیگر توپ لاستیکی دیده نمی شد و بچه های تیم هم از رمق افتاده بودند، کنار پله جلوی در یکی از خانه ها جمع می شدند و بازار شوخی و لاف و گزاف و شیرین کاری هایشان به راه بود.کریم اما دوستدار بازیگری سینما بود. از این که توانسته بود این هفته دو تا فیلم ببیند پزش را در تعریف داستان فیلم می داد. اکبری با صدای زنگدار با ریتمش تا نیمه های شب همه قصه فیلم را با ریزه کاری برایشان تعریف می کرد. تازه اگر مادر و برادر بزرگ تر یکی از بچه ها برای شام صداشان نمی کرد، محفل ادامه داشت.

آن زمان او دیگر می خواست آرتیست شود. اما راه آرتیست تئاتر یا سینماشدن از جنوب شهر نمی گذشت. محل کار آرتیست ها بیشتر در شمال و مرکز شهر بود که تا جایی که آنها زندگی می کردند فرسنگ ها فاصله داشت و رسیدن به جمع آنها هم هموار نبود. مدیر مدرسه به رسم راهنمایی به او گفته بود دیپلم بگیر بعد برو دنبال این جور کارها. اما او در حین تحصیل در همان دبیرستانی که درس می خواند به کمک دانش آموزان با تجربه تر سال بالا، نمایش های رسمی و غیر رسمی ترتیب می داد. آنچه از بازیگران فیلم هایی که دیده و یاد گرفته بود به کار می برد و مورد تشویق هم قرار می گرفت. همین فعالیت ها باعث آشنایی اش با بازیگری و تئاتر شد. در این میان با مرکز رفاه خانواده جنوب شرق تهران آشنا شد و همراه یکی دو تا از دوستانش وارد آن شد و بعد هم با عبدا... اکبری که زودتر از او این مکان را می شناخت و کار کرده بود آشنا شد و در چند کار او بازی کرد و ضمنا در همین اثنی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران قبول شد. اما ضمن درس خواندن، مرکز رفاه را نیز ترک نکرد و به طور تجربی کار در آن را ادامه داد.

او متظاهر نبود و از ظاهرش برای خود جیفه ای ندوخته بود. نماز می خواند و به گونه ای خداترس بود. مردی افتاده، سر به زیر، معلم و دوستدار دانش آموزان و یاری رسان آنان با نگاهی فرهنگی بود. علاقه به هنر و فرهنگ داشت و دانش آموزان را به کتابخوانی و رفتن به تئاتر و سینما تشویق می کرد. باوجود این که وسعش می رسید یک بار ندیدم که او مانند بعضی همکارانش کت و شلوار نو و اتوزده بپوشد و کراوات بزند. او معتقد بود اگر قرار است لباس نو بپوشد همه بچه های مدرسه هم باید لباس نو بپوشند. او جزو بی حاشیه ترین بازیگران روزگار ما بود. از هرچه خودنمایی است دوری می کرد و به معنای اخص کلمه ساده و مردمی بود.

شاید در دوران جوانی بود که با اندیشه های دینی الفت یافت و این اندیشه ها از او آدمی محکم در عقاید خود ساخت. راست اندیشی، به خوبی بد و خوب را از هم تشخیص دادن و شناخت جامعه در حال گذار و مطالعه هنر از او مردی ساخت که بعد از انقلاب وارد هیچ گروه، دسته و رانتی نشد و همچنان یک بازنشسته فرهنگی باقی ماند. سینما و تئاتر و تلویزیون، شغل دوم او به حساب می آمد. او معلمی برای کودکان و جوانان را به معلمی در سطحی بالاتر برای اجتماع خود در تلویزیون و تئاتر و سینما برگزید.

عشق به هنر او را به دانشکده هنرهای زیبا کشاند و در تمام دوران دانشجویی اش برای استادان آن دانشکده به عنوان بازیگری توانا در نقش های مختلفی بازی کرد. پس از فارغ التحصیلی از بازیگرانی شد که خواهان زیاد داشت، زیرا دیگر بازیگری شده بود با دانش بازیگری بالا که از استادانش به درستی و خوب آموخته بود.

 
کتاب هم در این رابطه زیاد خوانده بود.

منش او در زندگی و اخلاق هنری، بردباری، آرامش، خضوع و ادب و متانت، صبر و شکیبایی و کم توقعی، رک و راستگویی اش هر کارگردانی را شیفته او می کرد. در کارنامه کاری او طیف رنگارنگی از کارگردانان مطرح را می توان نام برد که کریم اکبری مبارکه برای آنها بازی کرده که هر یک سبک و اخلاق ویژه خود را دارند؛ مثل بهرام بیضایی، قطب الدین صادقی، اکبر زنجانپور، عبدا... اکبری، بهزاد فراهانی، محمود جعفری، محمد کوثر، مجید بهشتی، ابوالقاسم معارفی و مجید جعفری.

از چند خصوصیت ذاتی کریم گفتیم، اما جذابیتی هم در فیزیک خاص او بود که وی را از دیگر بازیگران ممتاز می کرد که همین باعث شد در نقش های بسیار بزرگ و متفاوتی ایفای نقش کند.

 یکی قد نسبتا بلند و اندام باریک و صورت استخوانی و پر پژواک و گویا و مناسب برای چهره پردازی و نیز مهم تر از همه چشمانی درشت و منحصر به فرد، به رنگ سبز که کمتر در صورت هایی با پوست سیه چرده دیده می شود ولی او واجد چنین چشمان جذابی بود که در اولین نگاه همه چشم ها را جذب آن جذبه خدادادی می کرد. کارگردان هوشمندی چون داوود میرباقری در تقدیم نقش ابن ملجم به کریم شیفته این چشمان گویا و تاثیرگذار شده بود و نتیجه اش شد یک نقش ماندگار از او. ایفای همین نقش آشنا برای مردم، کریم اکبری را به بازیگری معروف و محبوب بدل کرد.

در دو دهه اخیر کریم اکبری مبارکه در شرایط موجود اجتماع امروز هنری ما ضرورت ایجاد صنف تئاتر را با گوشت و پوست خود درک کرده بود. این بود که در چند دوره به محض دعوت از او برای حضور و فعالیت در مدیریت انجمن بازیگران خانه تئاتر دعوت به عمل آمد نه نگفت و با خضوع و متانتی مثال زدنی در کسوت بازرس انجمن فعالانه حضور به هم می رساند و در مواقعی هیات مدیره را از نظرات صائب خود بهره مند می ساخت.