یادی از بانوی اول تئاتر ایران  

 اولین کارگردان زن تئاتر ایران " مهین اسکویی "
 
"در۱۵ سال اخیر ، افزایش سطح سواد و دسترسی آسان به بهداشت از جمله پیشرفت هایی است که ایران در حوزه ی زنان به آن ها دست یافته است . به طوری که براساس آمار ، میزان سواد زنان از ٪۷۸ به ٪۹۸ رسیده است "..." درحالی که ایران هنوز به کنوانسیون حذف همه ی اشکال تبعیض علیه زنان نپیوسته است ..."(۱)
ازسال های وقوع انقلاب مشروطیت به این سو- که حدودا مقارن است با  ورود ایران به میدان مدرنیته - ، حضور زن  درعرصه ها ی جامعه به دلیل استحکام سنت های کهن با تانی و تاخیر صورت گرفت  . حتی مدرن سازی شتابزده و مصنوعی جامعه در دوره ی پهلوی اول ، مانند اقدام سطحی کشف حجاب اجباری ، تشکیل فرمایشی اجتماعات  و حضور نمایشی زن درآن ها ، تاسیس دانشگاه ، تعطیل اجباری تعزیه یا نمایش سیاه بازی ، ونقالی و پرده خوانی و  تشویق روز افزون مردم به بی اعتنایی به سنت ها  و پذیرش سریع مدرنیته ،و... علی رغم همه این تلاش ها که توسط رضا شاه صورت گرفت ،  جامعه سنتی مقاومتی آشکار و پنهان ازخود نشان می داد  . یکی ازعرصه های  مقاومت جامعه ، قبیح دانستن  حضور زن در نمایش بود . بدین لحاظ در آن زمان ، در نمایش ها غالبا مردان درلباس زنان ظاهر می شدند : " به دلیل حرمت ها ، این دسته ها را فقط مردان می گرداندند وزنان به هیچ روی در آن ها جایی نداشتند . نقش های زنان را جوانان تازه سال و نازک صدا بازی می کردند "(۲)
اما علی رغم مقاومت سرسختانه در برابر مدرنیته ، بعد از سرکار آمدن رضا شاه ، و برچیده شدن بساط قاجاریه ، مدرن سازی شتاب بیشتری گرفت .جامعه دچارنوعی ناهمگونی وبی شکلی می شد .تک وتوک  زن ها با ترس و احتیاط این جا و آن جا حاضرمی شدند با این پشت گرمی که دولت حامی آن هاست ؛ نقش خود را کم و کم ایفا می کردند . بررسی حضورتاریخی زن دراین مقطع  در عرصه ی نمایش ، نگاهی هرچند گذرا به شرایط تاریخی حاکم براین دوران را ضروری می نماید .  
بعد ازجنگ جهانی دوم و پیروزی متفقین و کنار گذاشتن رضاشاه و آوردن پسرش محمد رضا پهلوی که در سویس تحصیل کرده بود وبامظاهر تمدن غرب آشنا شده  ، و تمایل زیادی به نوگرایی در جامعه از خود نشان می داد ، مدرن سازی ایران شتاب بیشتری یافت . قشرهای تحصیل کرده و مدیران بالای نظام جدید جایگزین شده ،  جاده ای هموار تر از تغییر شکل و ساختار اقتصادی واجتماعی ایران نیافتند . دستور روز متفقین و در راس آن ها امریکا و انگلیس که سرنخ همه ی این بازی ها در دست آن ها قرار گرفته بود ، این بود که ضمن بهره گیری مستقیم از  منابع ایران و تبدیل آن  به  جامعه ای مصرفی و بازار کالاهای کشورهای ذینفع واستقرار آن در اردوی سرمایه  ، ازایران   سنگر محکمی در مقابل هجوم همسایه شمالی   که پس از انقلاب اکتبر  برای صدور انقلاب ،  به ایران چشم دوخته بود بسازند . این امردر ایرانی که هنوز در کلیت خود درگیر مناسبات عشیره ای و ارباب رعیتی بود ، اگرچه به دشواری اما با تانی صورت می گرفت ( اکثریت دانشجویانی که  رضا شاه برای تحصیل به فرنگ فرستاده بود و فارغ التحصیلان دانشگاه نوپای تهران ، اینک  برمصادر امور دولتی گماشته می شدند ) کم کم زندگی شهرنشینی که با مدرن سازی ملازمه داشت ، گسترش می یافت . با این همه جامعه در درون خود دچار تضاد و دوگانگی درعمل  بود . سنت ها سرسختی نشان می دادند . جامعه  ازیک سو استفاده از مواهب مدرنیته رامناسب تشخیص  داده ، به سرعت  شکل معیشت خود را تغییرمی داد ، از سوی دیگردرپذیرش بعضی از مظاهرآن  جان سختی نشان می داد  . یکی از عرصه های مقاومت جامعه در مقابل حضور زن درعرصه " نمایش " بود : " اکثریتی از مردم ، زن های بازیگر را بد کاره وحتی فاحشه می دانستند و ورود زنان به دسته های مطرب و تقلید چی ، اینان را بیش از پیش بد نام کرد ؛ چنانکه درسی ساله ی اخیر دیگر کلمه مطرب یا مقلد ، خود ، معادل بد نام و بد کاره بود ." (۲)
دراین فضا ، تکلیف گروهی که می خواست  نمایش کارکند ، که  حضور زن ، یکی از ارکان بلافصل آن بود ، روشن بود ! در آن زمان  خانواده ها ، (حتی  تحصیل کرده ها ) ، مانع حضور دختران یا خواهرانشان در صحنه نمایش  می شدند . وبعضی به سختی حاضر به این کاربودند .
       " درکنار همه مسئولیت هایی که در زمان نمایش " تانیا " به کار گردانی بانو مهین اسکویی  به عهده ام بود ، باید در زمان تنفس ، بین پرده دوم و سوم ، در فاصله ی بیست دقیقه ، بازیگر نقش " دوسیا " را به منزلش می رساندم . منزل او ، در خیابان شاه سابق ، (جمهوری فعلی ) بود . مادر او ، به این شرط به دخترش اجازه داده بود در نمایش بازی کند که شب ، تنها به خانه بازنگردد . چون در صحنه ی هفتم بازی داشتم ، نمی توانستم گریم خود را پاک کنم . لذا ، فقط کتی می پوشیدم و راه می افتادم . در میان راه ، هر گاه چراغ قرمز می شد ، مردم با تعجب نگاه می کردند و شاید به این می اندیشیدند که این مرد عجیب و غریب بااین دختر جوان به کجا می رود ؟! (۳)
 با وجود این تضاد ها ، پذیرش مدرنیته ، در جامعه ی تحصیل کرده که نیاز روز را حس می کرد وهماهنگی با مواهب آن را لازمه زندگی نوین  می دید و می خواست فرزند زمانه ی خویش باشد  ، سریع تر اتفاق می افتاد . واین خود در جامعه آن روز یک ساختار شکنی و پشت کردن به الگو های دیرین به حساب می آمد .اما درضمن خالی از خطر ترد خانواده و انگشت نما شدن هم  نبود . جامعه در اکثریت قریب به اتفاق خود آن را نمی پذیرفت .
 " استاد نوشین اوایل ، از نداشتن بازیگرزن در عذاب بود و ترفند های فراوانی برای جذب بانوان با استعداد به عالم تئاتر می زد . اما اغلب آن ها دچار اختلاف خانوادگی می شدند که ترد خانواده کمترین آن بود . چه نوابغی که در قدم های اول ناکام می ماندند . حفظ آبروی خانواده برای آنان مرجح به هنر تئاتر می شد و کنار می کشیدند. نوشین که خود با یک بانوی هنر مند ارمنی ( لرتا ) ازدواج کرده بود ، از نظر مردم آن روزگار ، به دلیل ارمنی بودن لرتا ، مجوز حضور خانمش صادرشده بود . اما همین خانم برای این که از تئاتر بیرون بیاید از در مخفی پشت ساختمان و با  چادر مشکی و همراه  بیرون می رفت .
" یک روز استاد نوشین در جلسه تمرین رو به گروه مردانه اش کرد و گفت : شما هنرمند و روشنفکر هستید وبامردم عادی تفاوت دارید . باید انقلابی عمل کنید .  ازدواج کنید و خانم های تان را برای بازیگری به تئاتر بیاورید . تا قبح  کارکردن خانم ها در تئاتر  بشکند و مردم با شما که خانوادگی کار می کنید الفت بیشتری  بگیرند و شما را از خود بدانند .  کسی را یارای مخالفت در مقابل منطق و استدلال نوشین نبود .با نفوذی که او در شاگردان و بازیگرانش داشت ، مجرد ها  ترغیب شدند این کار را که براستی در جای خود انقلابی بود در اسرع وقت  انجام دهند  . به دنبال این رهنمود  تاریخی تئاتر این مملکت ، چند تن از اعضاء گروه ازدواج کردند و خانم هایشان را به تئاتر آوردند . من  برای  تئاتر به صید شکاری مناسب رفتم  و دام خود را بر سر راه  "مهین عباس  طاقانی" هفده ساله پهن کردم و از آن جا که این  شکار، خود از استعداد  فکری و ذوقی وجسمی ذاتی برخوردار بود  و در خانواده ای هنری پرورش یافته بود ، ( مهین ، نوه ی بانو روحبخش خواننده و خواهرپوران ، خواننده ی آتی بود) با حضور در کلاس های نوشین  ، با نام مستعار " سیهلا " به زودی  به مهارت بازیگری و شهرت دست یافت و  به یکی از چهره های محبوب و جوان عرصه ی تئاتر آن زمان بدل  شد ." یکی دیگراز اعضای گروه حسین خیرخواه با توران مهرزاد ازدواج کرد وبعد از چند ی مهرزاد همسر حسن خاشع شد . عزت الله انتظامی با بانو فاطمه روستا با نام مستعار " فلورانتظامی " که در تئاتر سعدی در نمایش های " شنل قرمز " ، " تارتوف " ، " از طبع خارج شد " و " مونتسرا" ایفای نقش داشته است " ازدواج کرد . (۴)
خاطره توران مهرزاد ، در یافتن همسر در گروه نوشین ،  بسیار زیبا و لطیف و نشان از صداقت و پاکدامنی دختری شیفته ی بازیگری است ؛ اما هنگام ازدواج اوست وزیرفشارخانواده و افکار عمومی ،  می بایست هرچه زود تر تکلیفش را بازندگی  معین کند :
"نوشین در تئاتر "فرهنگ " دلسوزانه به من می گفت : از میان این همکاران جوان شوهری برای خودت انتخاب کن تا خانواده ات موافقت کنند که تو در تئاتر بمانی . من در آن سن و سال نوجوانی نمی دانستم  چطور باید شوهر انتخاب کنم . پس از چند روز که همکاران ازدواج نکرده را برانداز کردم ، به استاد گفتم : من هر چه به جوان ها نگاه می کنم ، هیچ کدام از من خواستگاری نمی کنند . استاد گفت : نباید اخم کنی . از روز بعد با لبخند مصنوعی ، چنان ناشیانه با پسرها روبرو شدم که اصلا جواب مثبتی دریافت نکردم . نوشین نه تنها هنر بازیگری را به من آموخت ، بلکه احساس زن بودن و مورد توجه قرار گرفتن را هم به من یاد داد ." (۵)
"نوشین همیشه به شاگردانش می گفت : تئاتر در کشور ما هنوز جایگاه شایسته خود را نیافته است و ما باید از تئاتر اعاده حیثیت کنیم . محیط تئاتر باید پاک و منزه باشد . هنرپیشگانی را که معتاد به الکل یا تریاک بودند به همکاری دعوت نمی کرد . به ویژه از خانم های بازیگر که چندان خوشنام نبودند شدیدا پرهیز می کرد . به شاگردانش توصیه می کرد با ختران با استعداد ازدواج کنند و باهمسرشان در گروه کار کنند تا خانواده ای که برای تماشای تئاتر به سالن وارد می شود ، احساس کند که خانواده ای هم روی صحنه ایفای نقش می کند . وقتی سوال می کردیم : مگراشکالی دارد خانمی که هنوز ازدواج نکرده یا شوهرش عضو گروه نیست با ما همکاری کند؟ پاسخ می داد : اصولا اشکالی ندارد اما چون در گذشته گروه های تئاتری بنا چار مجبور بودند با زنانی همکاری کنند که چندان خوشنام نبودند ، ما باید با این تمهید چنان محیط پاکی در صحنه تئاتر بوجود آوریم تا رفته رفته خانواده ها به دخترانی که شیفته ی تئاتر هستند اجازه دهند که در تئاتر فعالیت داشته باشند . خانم های خوشنامی که در دهه ی اول و دوم ۱۳۰۰ در تئاتر فعالیت داشتند عبارت بودند از: ملوک حسینی همسرآقای حسینی ، بانو لرتا که همسر خود نوشین بود وزن بافرهنگ و باسوادی بود و چندین سر وگردن با دیگران فاصله داشت ، ایران دفتری همسرآقای دفتری ، بانوچهره آزاد که شوهرش دکتر روشنفکری بود ، خانم فضلی همسر آقای فضلی ، دختران فضل الله بایگان ، هایده و مرسده بایگان که در کنار پدرشان در تئاتر شرکت داشتند .بعداز شهریور ۱۳۲۰ عده ی زیاد تری از بانوان خوشنام به تئاتر روی آوردند نظیر عصمت صفوی، بانو هورفر پرخیده ، توران مهرزاد که همسر حسن خاشع بود . ایرن زازیانس که همسر محمد عاصمی بود ، مهین اسکویی ، که همسرمصطفی اسکویی شد . اعلم دانایی ، مهین دیهیم ، ایران بزرگمهر ، ملکه حکمت شعار ، ملکه رنجبر و...(ودر جای دیگر ) خانم خامنه ای ، یوسفی ، ریاحی ، همسر جلال ریاحی ، همسراول انتظامی ، و دیگران که ممکن است ذهن فراموشکار من از قلم انداخته باشد . " (۷) 
دهه بیست ، دهه پرتلاطمی بود . جامعه دستخوش تحولات و دگرگونی های غیر قابل پیش بینی بود . سال ۱۳۲۷ در جریان ترور ناکام شاه ، فعالیت  گرایش های فکری غیر قانونی می شود  و تنها تئاتر  متمایل به این جریان  را می بندند . و فعالین درجه اول و در راس آن نوشین را دستگیر و به زندان می اندازند . گروه از هم پاشیده می شود . اما بعد از چند ماه گروه دیگری از باقی ماندگان  تشکیل ، و این بار نمایش هایی را برای شهرستان ها تدارک می بینند  . ولی این تلاش ها ثمر بخش نمی شود و هیچ گاه به مرتبه ی گروه اول نمی رسد . و سرانجام مهین و مصطفی تصمیم می گیرند  ازکشور خارج شوند . 
سال ۱۳۲۹ کشور را به قصد تحصیل در رشته تئاتر در فرانسه ترک می کنند . آن ها ابتدا می خواهند نزد اساتید فرانسوی تلمذ کنند اما همانطور که بانو مهین در خاطرات خود تعریف کرده خواهر" بزرگ علوی " نویسنده معروف مقیم پاریس به آن ها می گوید اگر می خواهید در عالم تئاتر چیزی یاد بگیرید چرا به قله ی تئاتر دنیا ، یعنی مسکونمی روید ؟ خواهر "بزرگ علوی " آن ها را کمک و تشویق می کند که به مسکو بروند . و این زن و شوهر وارد دانشکده هنرهای نمایش مسکو " لوناچارسکی" می شوند و دنیای شگفت انگیز جدیدی جلوی روی خود می بینند . بانو مهین با درجه ممتاز در رشته ی کارگردانی تئاتر فارغ التحصیل می شود .
ایران سال ۱۳۳۶ زیرسایه ی  خفقان بعد از کودتا است . زن و شوهر که تمایل زیادی دارند به ایر ان مراجعت کرده و به فعالیت تئاتری بپردازند ،  مجبور به اقامت  در آلمان غربی می شوند ولی سرانجام در  سال ۱۳۳۷ موفق می شوند  به ایران باز گردند . آن ها به محض ورود به ایران ،  گروه " آناهیتا" را تاسیس و شاگردانی  تربیت می کنند ، و با همین شاگردان نمایش های متعددی را کارگردانی و به صحنه می آورند .
با قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ ، اوضاع سیاسی کشور پیچیده تر می شود . دولت و سردمداران هنر وقت بعد از کودتا ، با تشکیل وزارت فرهنگ و هنر ، همه هنرها را زیر نظارت خود و در چارچوب انحصاردولتی و اداری خود می خواست  ، درهای استخدام را به روی هنرمندان  بازمی کند واگر گروهی می خواست آزاد بماند  ،برای ادامه حیات خود  می بایست " وابسته  به  وزارت فرهنگ و هنر"  شود  .
 از این زمان به بعد ، روز به روز میدان کار برای گروه های مستقل   تنگ ترمی شود . با فراهم آمدن گروه های دولتی ، و رونق بازار کار برای نیرو های مستخدم ، و تنگی فضای کار ومعیشت و  وضعیت بد مالی برای  گروه های آزاد ، تضاد های درون گروهی را دامن می زند  وسرانجام  موجبات جدایی این زوج را درمرداد سال ۱۳۴۴ فراهم می سازد ." در اثر اختلافات مهین و مصطفی اسکویی ، یکی از با ارزش ترین دوره های فعالیت تئاتری آناهیتا خاتمه یافت و اسکویی ها با جدایی هنری خود هر یک راه جدیدی در پیش گرفتند ."(۸)
زمانه ، دوره ی جدیدی از فعالیت را برای این دو هنرمند ، این بار جدا از یکدیگر رقم می زند .بانو مهین برای ارتزاق ، به عنوان مترجم زبان روسی  در ذوب آهن استخدام می شود . اما در همین ایام ،  چند نمایش زنده تله ویزیونی را کارگردانی می کند ( جالب این که نه مهین و نه مصطفی با وجود تحصیلات و سابقه ی کاری درخشان در زمینه ی تئاتر ، مانند شاگردان اسبقشان استخدام وزارت فرهنگ و هنر نمی شوند ) اما شور وشوق کار تئاتر ،  سرانجام ،با همکاری چند تن از شاگردان گروه سابقش ،در سال ۱۳۴۸ اقدام به تاسیس گروه              " زمان " می کند  و نمایش های صاعقه ، را در تالار موزه ، و شهرستان ها ،به اجرا در می آورد . در همین سال ازدواج مجدد می کند . نمایش خرس و خواستگاری را در سال ۱۳۵۰در تالار موزه ، و نمایش  دراعماق را در سال ۱۳۵۳در تالار فردوسی دانشگاه تهران ، و نمایش سه خواهر رادر سال ۱۳۵۶در تالارسنگلج ( ۲۵ شهریورسابق ) به اجرا در می آورد .
 بعد از انقلاب پس از ده سال سکوت ، در سال ۱۳۶۷با تشویق بعضی از دوستان به کارگردانی نمایش " تاریکی های سرکش " دست می زند که حتی در دوره ریاست شخص دلسوزی چون علی منتظری ،توسط اطرافیانش
" بازبین های وقت "، ضعیف تشخیص داده شده ، اجازه ی نمایش نمی یابد . از آن پس با نو مهین دیگر کارگردانی را کنار می گذارد ، و  فقط به کار ترجمه و آموزش بازیگری در" منزل " خود می پردازد . ترجمه و چاپ  سه جلد کتاب  با ارزش  "کار هنرپیشه روی خود" و "کارهنرپیشه روی نقش " اثر گرانقدر کنستانتین سر گیویج استانیسلافسکی محصول ده سا ل آخر عمر پر بار اوست  .
اما همچنان درحسرت داشتن یک گروه منسجم و اجازه اجرای کاری در یک تئاتر کوچک ، در دی ماه ۱۳۸۴ در بیمارستان پاستور نو  با زندگی وداع می گوید .
 
(1)    "سودابه احمد زاده " مسئول صندوق جمعیت سازمان ملل ،در روزنامه حیات نو، به مناسبت روزجهانی زن (۸ مارس) ، سه شنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۷شماره ۱۷۰۹
(2)    بهرام بیضایی ، نمایش در ایران ص ۱۱۷
(3)    نمایش درایران ص ۲۰۰
(4)    گفتگو سرکلاس های مصطفی اسکویی
(5)     ازکتاب تراموایی به نام توفان "فریدون پارسا نژاد" از شاگردان اسکویی ص۱۸۵
(6)    خاطرات بانو توران مهرزاد از کتاب  یاد نامه عبدالحسین نوشین
(7)    جادوی صحنه . اعظم کیان افراز ص ۸۴
(8)    یاد نامه عبدالحسین نوشین ص ۷۰ و۷۹
(9)    تراموایی به نام توفان ص۲۱۶