شب دوازدهم نمایش "راه مهر، راز سپهر" پنجشنبه 95/3/6

گفته بودم دلنوشته های خود را از پاراگراف های بروشور نوشته گودرزی شروع می کنم. این پاراگراف چقدر وصف الحال است : (چشم اسفندیار از آنجایی آسیب دید که خود نمی خواست ببیند، زیرا همه چیز را از جایگاه کسب قدرت و حفظ و اداره ی آنچه که در حوزه ی قدرت ایجاب می کرد، می دید، از دیگران نیز مصرانه  می خواست از همان منظری که او می بیند – حق مطلق – ببینند)

به محض اینکه دلنوشته شب  یازدهم را درج کردم، پاسخی از سوی مدیر مرکز هنر های نمایشی دریافت کردم و ناگزیر پاسخ دادم. دلنوشته شب یازدهم مربوط بود به گفت و گوی گودرزی و من در دفتر مدیریت محترم مرکز هنرهای نمایشی که عین آن در گروه "راه مهر راز سپهر" موجود است. مدیرمحترم در پاسخ دلنوشته ی من ابراز محبت کردند و پاسخی بدین گونه دادند. عین نوشته ایشان را می آورم:

شفیعی

جناب هژیر آزاد عزیز

روز به خیر

شما بهتر میدانی که تمام درآمد گیشه این اثر به گروه نمایشی پرداخت میشه و این نمایش هم از تولیدات جشنواره فجراست. ای کاش فرصت اجرا رو گروه با تغییر بازیگر و دکور از دست نمیداد و تالار اصلی این همه خالی از اجرا نمی ماند.در هر حال من هرگز به عایدی مرکز از فروش گروههای نمایشی فکر نکرده ام و کمک به گروههای نمایشی علی رغم کمبودهای اعتباری همیشه در اولویتم بوده_حتی همین نمایش_. برادر عزیز و هنرمند ارجمند شاید مطلب شما برای جلب مخاطب بیشتر باشد که درین صورت هر چه بنویسید برای من قابل احترام است ولی قبول کنیم که قاضی اصلی تماشاگر فهیم است و ارادت من هم به شما و جناب گودرزی همچنان است..

سلام  جناب شفیعی عزیز

که من شخصا به شما احترام مخصوص قائلم. زیرا از محبت و کرامت شما که یک کامپیوتر به انجمن بازیگران محبت کردید از یادم نمی رود و همیشه از آن یاد کرده ام. گرامی و بزرگوار. کدام گیشه؟ هنوز بعد از گذشت سه ماه از نمایش " ترور" چشم پنجاه نفر به دست پر عطوفت و فتووت  شما و گیشه ی  آن جناب فرموده است که تا کنون آبی از آن گرم نشده است. حتی از آن حجت والسلام "زم" هم معلوم نیست چرا تا کنون طرفی نبستیم. باز هم زهی شرافت و معرفت اسپانسر این نمایش که یک قسط به ما پرداخت کرده است.

سن من بیش از شماست و نمایش هایی که بازی کرده ام به قبل از انقلاب باز می گردد. انصاف هم خوب چیزی است. مجموع سابقه ی بازیگری همه بازیگران این نمایش بیش از سیصد سال است. خواهش می کنم به شعور همدیگر حرمت قائل شویم. بدیهی است که شهرام شپره بیشتر از آهنگ آقای بهزاد عبدی بفروشد و مخاطب داشته باشد.

شرف فردوسی و 125 بیت او در این نمایش به کنار، من  یکی از بازیگران این نمایشم که داوران جشنواره ی فجری که شما مدیر آن بودید، مرا کاندید بهترین بازیگر در این جشنواره اعلام کردند. لااقل به امضای داوران منتخب خودتان حرمت قائل باشید. من درنمایشی که ضعیف باشد بازی نمی کنم.

بعد از دادن این پاسخ ها دیگر مرقومه ای از ایشان دریافت نکردم. و نمی دانم اگر دنباله این دلنوشته را ادامه دهم ، جوابی خواهند داد یا خیر. اما من حرف خود را می زنم.  به هر حال هم فرمایش ایشان و هم عرایض من ناقص بوده و روشن نیست و به استنادات بیشتری نیاز است.

 اکنون با اجازه شما نا گزیر با احترام اضافه می کنم: جناب آقای شفیعی عزیز، قاطبه تئاتری ها شما را دوست دارند. زیرا از زمانی که شما معاون مالی بودید در منش شما نوعی عدالت پویی نسبی را دیده اند که در مدیران اسبق ندیده بودند. از گیشه سخن گفتید که از آن گروه است. من که قرارداد مرکز با آقای گودرزی را ندیده ام اما کارگردان ما ادعا می کند شما با ایشان هنوز قراردادی منعقد نفرموده اید و کلیه بده بستان ها به جز همان اجازه اجرا شفاهی بوده ومکتوب نیست. از طرفی شنیده شد که برای تمرین در پلاتو از آقای مرزبان مطالبه اجاره مکان تمرین درخواست شده  و درصدی هم از فروش بلیت از گروه ها دریافت می گردد البته می دانم که این براساس قراردادی فی مابین کارگردان و مرکز است اما وقتی قراردادی در بین نیست، صحبت از کل مبلغ  گلیشه یا درصدی از آن هم فقط صوتی است که در هوا شنیده می شود.

 می دانم که شما هم تحت فشار گفته های دیگرانید. اما ما دست اندرکاران این نمایش از شما مدیر فهیم و دلسوز انتظار داریم (نه مانند اسفندیار) بلکه ازپشت عدسی نگاه ما و اسپانسر شریف مان و همه آن دوستان فهیمی که این نمایش را دیدند و تحسین کردند هم داستان را ببینید. دغدغه ما و شما به طور قطع و یقین همه میهن دوستان ، اولویت دادن به بسط فرهنگ ملی و بومی ، در مقابل هجوم فرهنگ بیگانه است. برای تحقق  این منظور، همه ی ما باید تلاش خود را به قدر وسع خویش بکنیم  و اگر لازم باشه هزینه هم بدهیم. ( ما این تلاش را کرده ومی کنیم) فردوسی بزرگ سی سال عمر خود را برای زبان پارسی هزینه کرد. اگر او امثال او این هزینه را نمی کردند ما اکنون باید عربی سخن می گفتم. همچنان که مصر و سوریه و لیبی زبان مادری را گم کردند و عرب زبان شدند. ما در مقابل عظمت اراده و میهن دوستی این مرد چه کرده ایم؟! به خاطر او هم شده جسارت های مرا ببخشید به امضای خود احترام بگذارید و اجازه دهید ما طبق قرارخود شما تا آخر خرداد اجرایمان را برویم.