شب یازدهم نمایش "راه مهر راز سپهر" چهارشنبه 5/3/95

دلنوشته امشبم کمی رنگ خون گرفته است. قرمز است.  فشار خونم را بالا برده اند. اعصابم خط خطی است. بنابراین اول از خواننده عذرخواهی کنم.

شکری گفت فردا ساعت یک و نیم برای مصاحبه بریم دفتر روزنامه صبا. به شوخی گفتم پس ناهار افتادیم اداره ات؟ گفت: زود بیا ناهار بخوریم بعد بریم. بعد تلفن کرد گفت مدیرکل مرکز هنرهای نمایشی منو خواسته بعد از ناهار اول بریم ملاقات او و بعد بریم روزنامه. همین کاررا کردیم. بعد از ناهار رفتیم دفتراین مدیر . او شکری را احضار کرده بود که به او بگوید مخاطبتان کم است تا هفدهم تعطیل کنید. من قولش را به کس دیگری داده ام.

هرچه گودرزی استدلال کرد او می گفت چون مخاطبان کم است...(مخاطبتان کم است یعنی پولی که از فروش بلیت در می آید که مال مرکزاست کم است) به ایشان گفتم تا جایی که یادم هست شما مشوق گروه ها برای گرفتن اسپانسر بوده اید.  حال که شما پولی برای دکور، برای لباس ، بازیگران وعوامل نداده اید، همه این ها را اسپانسر تقبل کرده خواهش می کنم برای حفظ حرمت این انسان شریف که برای نفس تئاتر و فردوسی بزرگ و فرهنگ این کشور دارد خرج می کند، تنها کمکی که از شما می خواهیم این است که طبق معاهده و امضایی که کرده اید اجازه بدهید ما تا روزی که قرار و مدارکتبی باشما گذاشته ایم اجرا برویم .اگر این اجرا را قطع کنید، چطور توی چشم این اسپانسر نگاه کنیم؟ کدام اسپانسر دوباره حاضر می شود با شما و ما همکاری کند؟

 تماشاگر ما هم رو به رشد است و شما قبول دارید که این نمایش خاصی است. نمایش روزمره هتلی نیست. مانند یک موسیقی کلاسیک است شاید بعضی تماشاگران عادی و کم سواد که زبان آرکائیک و اشعار فردوسی برایشان سقیل است نتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. شاید تا مخاطب فرهیخته ادب شناس برای دیدن آن بیاید کمی زمان لازم است. به هر روی ما و شما باید این ریسک را نه به خاطر ما بلکه به خاطر فرهنگ ملی مان و به خاطر فردوسی و زبان پارسی و نمایش ملی و ایرانی بکنیم. شما خیال می کنید کمتر از شما از کمبود تماشاگر رنج می بریم؟ شاید بیش از شما دردمندیم. که فلان فیلم ضد غیر فرهنگی رکورد فروش را می شکند، اما نمایش هایی از این دست باید روزی شصت هفتاد تا تماشاچی داشته باشد و به خاطر این تعطیل شود و هیچ تدبیری هم از سوی مسئولین تهیه و چید ه نشود. اما امیدواریم تماشاگر فرهیخته ی ما برود و تماشاچی بیاورد. من مطمئنم اینطور خواهد شد.

آقای مدیر، دلیل کمی مخاطب را به حساب ضعف کارهم می گذاشت. در دفاع از قوت کار به اوگفتم. بعد از سال ها یکی پیدا شده که روی شاهنامه کار کرده و مسئولین شما هم آنرا پذیرفته اند. دوبار هم درجشنواره اجرا رفته . شما به مسئولین خودتان که این کار را ضعیف قلمداد نکردند احترام بگذارید.  تعداد زیادی از آدم های فرهیخته و باسواد هم آمده اند و اینکار را دیده اند و از آن تعریف کرده اند. اگر عناصر یک نمایش را نوشته ، بازیگران ، کارگردانی ، صحنه و نور پردازی، بدانیم، این نمایش در هر یک از این زمینه ها ضعیف نیست.بیش از یکصد بیت فردوسی به صورت نمایشی گفته می شود. که برای شنونده از هفته جهانی فردوسی باید مطرح باشد و برای شما هم یک پز فرهنگی مناسبی است. چرا می خواهید آنرا بردارید؟ در حالی که روز به روز هم تماشاگرش اضافه می شود.شایسته است که شما نگذارید کار فرهنگی زمین بخورد. ما قبول داریم تبلیغات مان ضعیف بوده  ولی شما هم هیچ کمک تبلیغی به ما نکردید. فقط سالن داده اید. حتی ایران تئاتر عکسی از ما نیانداخته اما عکس از تمرین فلان نمایش انداخته. مدیر این حرف را قبول نمی کرد. شکری گفت همین الان نگاه کنید ببیند عکسی از نمایش ما در ایران تئاتر می بیند؟ بنابراین اگر تعداد اجرای ما را هم از ما بگیرید درواقع کار غیر فرهنگی کرده اید.

آهنگساز این نمایش کسی است که در "اکراین" تحصیل کرده و سابقه درخشانی در موسیقی اپرا و سمفونیک دارد. شاید برای اولین بار است که گروه کر ما سه نفرشان از گروه کر سمفونیک و فیلارمونیک تهرانند و این آوازها یی که عبدی نوشته و ایشان اجرا می کنند، چند صدایی ( پلی فونیک) است. مانند موسیقی ایرانی تک صدایی نیست. نزدیک به موسیقی جهانی است.اینها همه ارزش است که یک تماشاگر معمولی و نا آشنا کمتر متوجه اش می شود. ما وقتی موسیقی را می شنویم ،یاد شهرزاد "کورساکوف" و پرسپولیس "امین الله حسین" می افتیم. ممکن است گوش موسیقی پرورش نیافته کمتر اشنا  درک نکند و یا کمتر درک کند. اما این به معنای بدی و ضعف کار ما نیست. کارگردانی و بازیگری صحنه ی ما " فریبرز قربانزاده " از صحنه پردازان قوی این ملک هستند. و نورپرداز هم که کارمند شماست و شما قبولش دارید. طراح لباس" مژگان عیوض زاده " از طراحان باسابقه تئاتر این ملک هستند. کارشان ضعیف است؟ کار ما ممکن است برای ذوق های ساده پسند سنگین به نظر برسد اما ضعیف نیست.

بعد از این ملاقات ازما اصرار از او انکار، خداحافظی کردیم و به روزنامه صبا رفتیم و هر سه مان آنچه دل تنگمان می خواست به روزنامه گفتیم. حالا نمی دانم این همه حرفی را که شکری، عزیزی، فرجاد و من زدیم در یک صفحه محدود روزنامه چگونه می توان گنجاند؟ چقدرش قابل چاپ است چقدرش نیست. ببینیم اصلا چاپ می کنند؟ کی چاپ می کنند؟ و چگونه چاپ می کنند.