نمایشی به سادگی خوردن شام
اگر میخواهید تئاتری خانوادگی ببینید، اگر میخواهید تئاتری کمیک از گوشهای از زندگی دو جوان که تازه دو ساعت است ازدواج کرده اند ببینید، اگر قصد دارید به یکی از رستورانهای نیویورک سری بزنید که در آن ضمن پذیرایی از شما نمایشی هم نشانتان بدهند و ...
«اینهم از این» نمایشی است که زیاد جدی نیست، اما شوخی هم نیست! حرفی برای گفتن دارد. حرفی برای زندگی آدمهای شهرنشین. برای آدمهایی که غرق در ماشین زندگی این روزگارند. برای آنها که در آینده ازدواج خواهند کرد. موضوع این نمایش روزمرگی مبتلا به جامعه شهری است.
در این نوع نمایش گاه مسائل انتقادی نیز مطرح میشود انتقاد از مسایل اجتماعی و خانوادگی اما همه آن ها از چاشنی کمدی و مطایبه برخوردارند. عمیق نیستند.و گذرا و شاد هتسند.
وقتی شام به پایان میرسد، نمایش هم تمام شده است.
«این هم از این» نمایشی است که آتیلا پسیانی از زبان انگلیسی ترجمه و آدابته کرده است که همراه همسرش فاطمه نقوی و دختر دوازده سالهاش ستاره و پسر هفتسالهاش خسرو پسیانی در سالن چهار سو اجرا میکنند. البته بچهها بار افکت و موزیک صحنه را میکشند. خسرو فلوت ریکوردر و ستاره ویلون مینوازد و پدر و مادرشان را در نمایش یاری میدهند. صدای موزیک افکتیو آن ها درست مثل زندگی این عروس و داماد که دوساعت از ازدواجشان گذشته در عین خوشاهنگی گژ آهنگ است. در عین صمیمیت و آشنایی، غریب است در عین لطافت، خشن و خارج هست. حضور این دو کودک به نمایش این زن و شوهر، شیرینی و لطف خاصی بخشیده است. گرچه از آن ها استفادهای در حد وسایل صحنه شده است، اما وقتی از بازی پدر و مادرشان به خنده میافتند لطف نمایش را صد چندان می کنندو به آن جان میبخشند. نمایش ساده است از مناسباتی صحبت میکند که در جامعه شهری امروز ما جاری است. نمایش یک شوخی است اما شوخی که لازم به نظر میرسد و د رعین حال مفید.
چرا که از دل این شوخیهاست که دستی نامرئی با ظرافت پردهها را کنار میزند و زندگی عبوس و اخموئی که در پس لفافی زرین (شادی ظاهری) پنهان است، عیان میسازد. آیا شده به همسرتان بگوئید دخترخالهاش در شب عروسی چه زیبا شده بود و زن طوری رفتار کند که شما از گفته خود پشیمان نشوید؟! و یا بر عکس اگر از زشتی دخترخاله او صحبت کنید به فامیل او توهین کرده و نتیجه عمل شما یکی است! سراسر نمایش از نوع همین عدم درک یکدیگر و سوء تفاهمات در بیگانگی از یکدیگر در عین نزدیکی است. آدم یاد نمایش نامهای چخوف میافتد. آری شاید اگر چخوف را ادامه دهیم در آستانه قرن بیست و یکم به همین جا برسیم. «شب عروسی و شروع ماه عسل حرفی برای گفتن و کاری برای انجام نیست!! نمایش شسته رفتهای از طول کلام به دور است، در سه ریع و شاید کمتر از این که شما شامتان را تمام کنید نمایش تمام شده است.
شاید با دیدن این نمایش این فکر در ذهن خطور کند که چه نمایش بیدردی است و فایدهاش چیست اما با اندکی رجعت به آن می توان از خود سؤال کرد که چرا این زن و شوهر حرف یکدیگر را نمی فهمند. آنها که تازه دو ساعت نیست که با هم ازدواج کردهاند، چرا آنقدر که به مسائل مختلف دوربر میاندیشند و فکر و ذهنشان را اشغال کرده است به خود فکر نمی کنند؟ چرا از خود واماندهاند؟ آن ها هر حرفی میزنند الا حرف خودشان! هر آروزویی می کنند الا آروزی سعادت خودشان! و این چقدر بد است. و تو که از تئاتر بیرون میآئی به آن ها دل میسوزانی و سعی میکنی خودت اینطور نباشی.فایده این نمایش همین است. و همین کافی است. این نوع نمایش برای ما که از سنتها و ژانرهای مختلف نمایش بیبهرهایم کمی غریب به نظر میرسد. اشکالی ندارد یک روز میوه کیوی برای بسیاری از هموطنان ما میوهای ناشناخته و عجیب به نظر میرسید اما اکنون همه آن را میشناسند. باید اجازه داد این ژانر هنری هم در کنار بقیه ژانرها حضور داشته باشد و مخاطب خودش را پیدا کند. شما تلویزیون را باز می کنید، ضمن خوردن شام یا نوشیدن چای برنامهای را هم نگاه میکنید.«اینهم از این» به همین سادگی است.