ابرار ، شماره ۲۷۱۷چهارشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۷۶
نگاهی به نمایش «یک روز خاطره انگیز ...» به کارگردانی علی رفیعی»
تصویری از یک نمایش چینی
«علی رفیعی»نویسنده، طراح و کارگردان تئاتر، پس از شش سال دوری از صحنه ، نمایشی با نام «یک روز خاطره انگیز برای دانشمند بزرگ وو» را به روی صحنه آورده که بیتردید یکی از نمایشهای دیدنی سال ۷۶ محسوب میشود.
این نمایش نیز از نظر شکل همانند «یادگار سالهای شن» است که پج سال پیش از این کارگردان به نمایش درآمده بود.
چنانچه در بروشور آمده نویسنده این نمایشنامه گمنام و قصه آن متعلق به قرن ۱۲ یا۱۳ میلادی است.
نویسنده، جامعه چین را در زمانی نامعلوم، منقسم به طبقات به تصویر کشیده که در یک سوی آن ثروتمندان و در سوی دیگر فقرا قرار دارند و دانشمندان و هنرمندان در این میانه، ناگزیر از دریوزگی لقمهای نان، برای سیر کردن شکم خود به انواع حیل متوسل میشوند. «وو» دانشمند است که برا ی به چنک آوردن لقمه نانی به انواع به اصطلاح هنرها مسلط و مسلح میشود اما از آنجا که در این زمانه، هنر و دانش واقعی خریدار ندارد، او از رهگذر نیرنگ، سالوس، چاپلوسی و دروغپردازی ارتزاق میکند، اما امروز دانشمند فرزانه «وو » بد آورده و بخت با او یار نیست! ثروتمندان و عالیجنابان ناخن خشک و خسیس همچون «تسای» «لی» و «شیائو» دست دانشمند ما را خوانده، حتی از لقمهای نان به او دریغ میورزند و او را از خود میرانند و رسوا میکنند. در انتها «وو» با حالتی طنزآمیز به مردم و روزگاری که او را به سخره گرفتهاند میگوید: با این شکم گرسنه انتظار دارید که ما به دانش و هنر بپردازیم !؟
نویسنده موضوع خوبی را دستمایه قرار داده که مصداق و مبتلابه خیلی از جوامع است. اولاً انتخاب این اثر ما را با گوشهای از ادبیات و طنز چین آشنا میسازد که در جای خود مغتنم است. دوم، مسالهای را که مطرح می کند، جهان امروز، هنوز،ازآن در رنج است.و آن فرهنگ وابستگی به جلپاره زندگی مادی و جدی نگرفتن دانش و هنر و تحقیر دانشمند و هنرمند است. به عبارت دیگر این نمایش دادنامهای است له دانشمند و هنرمند که با زبانی طنز گونه و تصویری ارائه میشود. جالب این که این داستان مربوط به قرن ۱۲ میلادی است، اما متاسفانه در احوال انسانی که در آستانه قرن بیست و یکم قرار دارد ، هنوز تازه و صادق است.
گروه بازیگران منهای رضا کیانیان همگی از دانشجویان رفیعی هستند و حرف استادشان را خوب درک کردهاند و کارشان به غایت منظم و شسته و رفته است.
شکل نمایش رئالیسم صحنهای نیست. در بازیها با احساسات عمیق و روح و روان نقش ها سروکار نداریم، بلکه با اشکال مختلف معماری حرکت، بدن و گفتار مواجهیم. این اسلوبی است که بازیگران این نمایش به آن توسل جسته و با مهارت انجام می دهند.روشی که رفیعی پیرو آن است و ادامه می دهد او که درفرانسه درس تئاتر خوانده ، مدتی هم نزد استادان تئاتر فرانسه تلمذ کرده و خود را از مریدان "ادواردگردون کرگ"۱ و "آدلف آپیا "۲ میداند. روشی که رفیعی پیرو آن است و ادامه میدهدو شیفتگی خود را به تئاتر شرق بویژه ژاپن و کارگردان فرانسوی «آریان منوشکین » پنهان نمیدارد. بدین لحاظ دارای نظرات و سبک و سیاق خاصی در اجرای هنر صحنهای است.
کیانیان در نقش «وو» از سالها پیش با او کار کرده و با این شیوه خوب آشناست. بازی او در این گروه سرآمد است اما «سیامک صفری» در نقشهای «سونگ» نقاش و «شیائو» ثرتمند خسیس از او کم نمیآورد.
«حسن معجونی در نقش «تسای» و «نسرین جمالی» در نقش بانو شیائو نیز. «محمود راسخ فر» در نقش پیشخدمت تسای و «لائودا» مسلط ظاهر شده و «محمدرضا امیری»، «مهرداد ضیائی» و جمشید بهمنی» در ارائه این شیوه بازیگری و نیز نرمش اندام و نظمی مثالزدنی در ارائه نقشهای مردم، پیشخدمت ها و ... کل نمایش را زنده و به حرکت وا میدارند.
کارگردان در این نمایش از اشکال نمایشهای ژاپنی نیز بیبهره نبوده. در بازیها حرکات خاص که در زندگی معمول نیست ، مثل خم و راست کردن بدن و کج و معوج کردن پاها هنگام بازی، راهرفتنها و حرکات بدنی منحنی، و گاه شکسته، صورت را به سوی تماشاچی گرفتن در حال گفتگو با طرف مقابل، این ها به هیچ وجه معنی خاصی ندارند. تنها تمهیداتی د رحوزه زیباسازی شکل و نوعی ارتباط با چشم تماشاچی است، زیرا او معتقد است که بازیگر برای عمل نباید حتی فکر کند.
بدن بازیگر باید بدون هیچ وقفه ای از مغز دستور گرفته و عمل را عینیت بخشد. یا به قول «کرگ»، "تئاتر هنری بصری است و مردم برای دیدن به تئاتر میروند نه شنیدن"!
طراحی لباسها نیز مانند شکل بیرونی بازیها الهمانی است و هویت نسبی دارند. به زمان و مکان خاصی متعلق نیستند و تنها الهمانی از چینی بودن را به خود میگیرند. زیورآلات و ادوات همه برای غیرعادی بودن و اثیری بودن و در نهایت ایجاد تصویری بصری و زیباست. او با طراحی و ایجاد دکوری موجز و سه بعدی و استفاده از نور و اسلاید در اجرای وصایا استادان مورد علاقه خود «آپیا» و «گرگ» موفق است.
دکور نمایش نیز از سنخ لباسهاست، گرچه نشانی از موقعیت جغرافیایی را نیز تلویحا منعکس می کند، اما اصلا نبا نیست موقعیت جغرافیائی را بازبتاباند. مثلا چرخهائی که طنابی به آن پیچیده شده در دو طرف صحنه تنها یکبار آن هم نه به لحاظ ضرورت حیاتی نمایش از آن استفاده می شود، تا آخر بیاستفاده باقی میماند و تنها جلوهای بصری است و در یاری رساندن به روح کلی اثر و ارائه نوعی شناسنامه مه آلود و فضایی اثیری است. درهائی که افقی باز و بسته می شوند، گرچه هویت شرقی مییابند، اما تنها برای معرفی و باز و بسته کردن در نیست بلکه زوایای دید ما را نیز نسبت به احجام، همچون مردمک چشم باز و بسته می کند.
باید گفت این نمایش نمونه بارز بافت شکل و محتواست، منهای موسیقی، موسیقی از ماهیت منطبق با بازی ها، دکور، لباس و نور برخوردار نیست. در این جا شاید کمی سهلانگاری شده. کارگردان که در همه عناصر این نمایش گرایش و اصرار به استفاده از اشکال نو هنری صحنه ای دارد، میتوانست جایی هم برای موسیقی نو «اتونال» در این نمایش بگذارد، تا موسیقی نیز با بقیه عوامل سنخیت یابد.
باید گفت این نیز مغتنم است و لازم. باید افق دید را گسترد، بدون این که کسی یا شیوه خاصی را مطلقیت بخشید. باید به همه شیوههای هنر صحنهای میدان عرض اندام داد . قاضی واقعی مردمند.
در گلستان طبیعت از هر رنگ گلی موجود است در کنار گل سرخ، تنها دیوانه است که می گوید بنفشه ارجح و زیباتر است. بگذار در گلستان هنر صحنهای هر که هرچند در چنتای ذوق و عاطفه دارد رو کند. حق انتخاب با مخاطب است.
پانویس ها:
(۱) آدولف اپیا (۱۸۶۲– ۱۹۲۸) متولد سوئیس
(۲) ادوارد گوردون کرگ (۱۸۷۲ـ ۱۹۶۶ ) انگلیسی است .آپیا و کرگ دو کارگردان و نظریه پرداز بودند. آن ها بر ساده تر کردن دکورهای سه بعدی، شکل پذیر، و انعطاف دکور و نورپردازی سبکدار تاثیر قاطعی برجا نهادند.)
(۳) آریان منوشکین» کارگردان معاصر زن فرانسوی
کاظم هژیرآزاد