ابرار۱۳۷۶/۱۰/۶
نگاهی به نمایش «شعبده بازی و طلسم» به کارگردانی «شهره سلطانی»
خجسته باد آغازی درست، در میدان نوشتن نمایشنامه ایرانی
نمایش «شعبده و طلسم»، نوشته چیستا یثربی ، به کارگردانی و بازی شهره سلطانی، مدتی است که در سالن شماره ۲ تئاتر شهر اجرا میشود.
نمایش شکلی برگرفته از نمایش نقالی است که بازیگر (بازیساز) ضمن نقل قصه، خود نیز به قالب آدمهای قصه رفته آن ها را مجسم میکند. نویسنده داستان، عشق و شیفتگی بازیگر دوره گردی را به تصویر میکشد که همه را میخنداند اما خود خنده را فراموش کرده است. مایه شور و عاطفه خویش را در طبق اخلاص تقدیم مردم می کند، اما خود از آن بیبهره میماند.
«شعبده و طلسم» در واقع حدیث نفس بازیگران است. تحلیلی از کنه کار بازیگران و شور آنان است. افسانه ی دختری که چهل سوزن در بدنش فرو رفته و پهلوان چهل شب تا صبح، چهل اسم از اسماء خداوند را بر او میخواند با دیوان می جنگد و بالاخره او را بیدار می کند، همه و همه بهانهای برای نویسنده است تا ماهیت عشق به هنر بازیگری را شکافته بشناساسند. بازیگری که مایه جان خود را به رایگان در اختیار مردم می گذارد تا آن ها را شاد کند اما خود ناشاد است. مصور عشق است اما خود از آن بینصیب است. بازیگر از قصه عشق می سراید ، قصه ی عشقی که بیوجود آن زندگی، بیمعنا، سرد وبیروح است. بدین اعتبار شعبده و طلسم تغزل عشق است. و عشق در آن رنگی بربوم خشن زندگی است.
یثربی به خوبی توانسته از شکل نمایش نقالی سودجسته، برای لحظاتی ما ر ا به اعماق افسانههای عامیانه قدیم برده ، از این دنیای شلوغ و ماشینزدگی برهاند و برایمان از زندگی بسراید، از عشق این جلوه زیبای خداوند. اما او در لحظه وصال به ترفندی ظریف عاشق را محروم میکند. گوئیا عشق با وصال نابود میشود! اما عطش عشق مردم در سینه بازیگر باقی است و همیشه سوزان و شعلهور میماند، عاشق باید بسوزد تا عشق جاویدان بماند. او که پهلوان قصه زندگی است، هرگز دستش به وصال معشوق نمیرسد.
این تقدیر اوست تا چون شمع بسوزد و از روشنائی خود اطرافیان را منتفع گرداند.
سلطانی صحنه را به دو قسمت تقسیم کرده، پرده ای سفید سمت راست و چپ صحنه قرار داده است. او به عنوان بازیگر کارش را از پشت پرده سمت راست آغاز می کند. نوری که از پشت به وی میتاید، سایهاش را به صورت بزرگتری بر پرده نقش می دهد و نمایش «سایهبازی» را تداعی میکند. پشت پرده سمت چپ که برای برقراری توازن نوازندگان تار و دف و کمانچه نشستهاند . آن ها نیز به صورت سایههای بزرگی نمایش داده میشوند. این ها همه، گرچه در ابتدا سئوال برانگیزند و توجه را جلب می کنند اما همه تمهیداتی فرعی اند و بزودی فراموش میشوند. نقش اساسی را خود «بازیساز» به عهده دارد. بعضی وقتها بازی نور او را یاری می دهد. ولی این نیز امری به کلی فرعی است. اصل خود بازیگر است که در قالب چندین نقش باید بازی کند. بگوئیم ظاهر میشود و روایت میکند، زیرا کار او، بازی شخصیت نیست، بازی تیپ است. تنها تجسم مختصات ظاهری تیپ ها کفایت می کند. سلطانی خود کوچکاندام است طبیعی است که صدایش متناسب همان اندام باشد. زمانی که در نقش دیو، و مردفربه و پهلوان ظاهر میشود، با وجود سعی و تلاشی که در تقلید صدای پهلوانانه و مردانه میکند، توفیقش نسبی است. اما در تقلید صدای زنان قصه، مخصوصاً پیرزن موفقتر است. صدای او برای سالن شماره ۲ کفایت می کند اما برای سالنی بزرگتر صدائی با برد و انعطاف بیشتر لازم است. نقطه قوت او در بازی تاکیدات بجا، سکوتها، نگاهها، و تمهیدات درستی است که توجه تماشاچیان را به اتفاق روی صحنه جلب میکند. نمایش از ضرب آهنگ و تنش مناسب که وی به تنهائی به وجود آورده برخوردار است.
موسیقی نیز به درستی حال و هوای قصه را برای ما زنده کرده، نقش کمکی در خوری در ایجاد حالات مختلف در تماشاچی ایفا میکند. مثلا دف در هنگام دلهره و عزم و شادی پیروزی و کمانچه در هنگام جستجو و صدای مرموز مثل صدای جیرجیر در و ... وتار، هنگام فتح و پیروزی همه و همه در یک کل هماهنگ با نمایش عمل میکنند.
نکته جالب این که سازندگان اصلی این نمایش: نویسنده و کارگردان و بازیگر، دستیار کارگردان، منشی صحنه و طراح آفیش همه خانم هستند. گوئی یثربی این نمایش را برای خانمها نوشته است. می توان آن رابه تسامح، نمایش خانمانه خواند. این فکر هنگامی قوت بیشتر میگیرد که تصور کنید بازیگر مردی هرقدر هم توانمند، بخواهد در نقش زنان، صدای زنی را تقلید کند و ادا و اطوار او را هنگام خواستگاری، قهر و گریه و ... درآورد. چه خواهد شد؟!نمایش از باور تماشاچی دور شده شاید مضحک شود. اما عجیب است که تقلید صدای مردها توسط خانم سلطانی کاملاً پذیرفتنی مینماید!!
در خاتمه باید از نمایش شعبده و طلسم به عنوان نمایشی با زمان بندی مناسب، زبانی شیوا و منطبق با شکل اثر، بازی راحت و بیتکلف و بیادماندنی سلطانی یاد کرد. باید به خانم یثربی برای شروعی درست در عرصه نمایشنامه نویسی، براساس نمایشهای ایرانی و به خانم سلطانی برای بازی راحت و گویا و همه همکارانش به ویژه گروه موسیقی تهنیت و دست مریزاد گفت.
از آنجا که تئاتر مهجور و محتصر ما نیاز مبرم به نفس و خون تازه دارد و صحنه تئاتر در عطش نوشتهای نو با افکاری متعالی و شایسته مردم نجیب و صبور ایران می سوزد، توفیق بیش از پیش یثربی را در نوشتن نمایشنامههائی بزرگتر آروزمندیم.
کاظم هژیرآزاد