پاییز 1392
نویسنده و کارگردان:شهرام کرمی،
بازیگران : رویا افشار. یعقوب صباحی. سیروس همتی. پریسامقتدی. پرهام دلدار.
طراح صحنه: رضا مهدی زاده.طراح لباس: سپیده سعادتی.آهنگسازسیاوش لطفی. دستیارکارگردان: احمد رشیدی. مدیر تولید محمد قدس.
درپوتین های عموبابا می بینیم سربازی در جبهه جنگ ایران وعراق شهید می شود، مادربرای این که کیان خانواده محفوظ بماند، عروس بیوه شده خود را مجبور به ازدواج با پسر دوم خود می کند با این امید که اورا از رفتن به جنگ منصرف کند ولی زن جوان علاقه ای به پسر دوم احساس نمی کند و راضی به این ازدواج نیست.در پسردوم اما تمایل به این ازدواج راشاهدیم ولی بی مهری زن اورا به مجبور به رفتن به جبهه جنگ می کند مدت ها از اوخبری نیست خانواده خیال می کند که او هم شهید شده اما اودراین مدت اسیرجنگی بوده و اکنون که به کانون خانه بازمی گردد زن جوان کاشانه خود را به مقصد نامعلومی ترک می کند.
قصه مضمونی دشواروتکان دهنده دارد. دشوار به این لحاظ که انگشت روی هر گوشه ی ازاین حماسه ی بزرگ گذاشتن خود داستانی دارد.هنرمند چقدر می تواندبه زیر بالای این جنگ درآن دوران توجه کندومورد ارزیابی قراردهد؟ چه می تواند بگوید و چه نمی تواند بگوید؟ بااین همه شهرام کرمی دلمشغولی خود را به هر روی وبه هر قصد به صحنه کشیده است. او به عنوان نویسنده و کارگردان سعی کرده شمایی ازتاثیر جنگ تحمیلی را بریک خانواده فقیربه تصویربکشد وبه حق به یمن بازی های خوب بازیگران مجربش ناموفق نبوده است.
فارق از کم وکیف بود ونبود ها، پرداختن به مضمون جنگ و ترسیم سیمای خانمان سوزو نفرت انگیزآن به خودی خودقابل توجه ونیتی خاص می طلبد. پس از گذشت بیش از یک دهه علاوه براین مضمون اصلی، رایحه ی مضامینی چون عشق ، وظیفه ، وفای به عهد و حفظ کیان خانواده حتی درسیطره فقر وفاقه دراین اثر به مشام می رسد که می توان ازجمله نکات مثبت آن تلقی کرد.
امااگرهنرنمایش را درمیدان واقع گرایی تیپ سازی شخصیت های نمونه وارهنری درشرایط نمونه وارهنری بدانیم، دشواری کاروایضاخطوط قرمز، کرمی را به نوعی نشانه گرایی کشانده که کلاف حوادث واقعی را دردل داستانی واقعی و تاریخی قدری نامکشوف واز واقعیت مطروحه دورکرده است.مثلا نامه رسانی سفید پوش بادوچرخه ی کاملا سفید که به مثابه بال, فرشته مرگ را تداعی می کند فرشته ای که گاه به گاه،فلسفه می بافدو آگاهی می پراکند.
ایضا موزیک کردی زیبا وتاثیر گذارناگزیرمارا به سوی یک خانواده کرد درحاشیه جنگ ایران وعراق می کشد، به علاوه ما دومادری را شاهدیم که نمونه وار نیستند چراکه درکردستان با مادران و زنانی آشناییم که مظهر زحمت، شجاعت و کارند، شیرمی دوشندو فرزندانشان را به جنگ می فرستند. اگراز دوران میانه ی هشت سال جنگ حرف می زنیم، یادمان نرفته که رهبرانقلاب فقط با یک اشاره میلیون ها آدم را به خیابان می کشیدومادران النگو گردنبند و.... را درمقابل جنگ تحمیلی وبرای حفظ انقلاب فدیه می کردند.اما دراین نمایش مابا دو مادر روبرو هستیم یکی نمی خواهد فرزندش رابه جبهه بفرستد و دیگری به یاد و درغم شوهرشهیدش درحالی که آثار عقل و درایت در او زائل نشده , فرزندش , تنها یادگار زندگی و شوهرش را رها می کند ومعلوم نیست به کجا می رود!
رویا افشاربه یمن بازی واقع گرایانه و شناخت قوی خوداز آن های باز سازی واقعیت درشرایط داده شده، توانسته لحظاتی خلق کنند که تماشاگر را به بازی خود به چارچوب قاب صحنه سنجاق کندولحظاتی شیرین و جذاب بیافریندو تحسین تماشاگر را برانگیزد و با خود همراه کند.
پریسا مقتدی نیز،در آفریدن مادری جوان و رنج دیده ,عاصی, دلزده از همه چیز وهمه کس که علی رغم میل باطنی ، فرزندش را رها می کند و خانه و کاشانه را به مقصد نامعلومی ترک می کند موفق است.ولی این سوال که چرا این کار را می کندتماشاگر پاسخ روشنی دریافت نمی کند.او نیز لحظات احساسی را با ابعاد ناتورالیستی جان می بخشد و به هیجان می آیدوتاثیر می گذارد.
یعقوب صباحی که فرشته ی خبر رسان مرگ را با عنوان نامه رسان بازی می کند, باصدای گرم، و رفتاروسکنات آرام خود توانسته است پیشنهاد نویسنده و کارگردان را در خلق شخصیتی راز گونه که انگار مال این دنیا نیست و روی ابرها راه می رودرا بسازد و ارائه دهد . ما از میانه قصه او را می شناسیم و به نقشش پی می بریم ، به او دل می دهیم ومنتظر خبر های نامنتظراز او هستیم.
پرهام دلداربه نظر می رسدسعی می کند نقشی از سن خودش کمتر را بازی ومیانجی و ریسمان اتصال همه افراد خانواده باشد.بازی اونیز نمره قبولی را می گیرد.
وسیروس همتی جوان با سابقه و پرکار که بازی های زیبایی در نقش های کمیک از او شاهد بوده ایم، در این نمایش بر عکس بازی رویا افشار و پریسا مقتدی و دلدار با روش بازی مینی مالیستی و پرهیز ازجزئیات،نقش جوانی درون گرا وخود دار و سرد را که گویی در مدار زندگی سه نفر دیگر نیست به خوبی ارائه می دهد.روش بازی او به روشنی با روش بقیه در ارائه شخصیت متفاوت است.توگویی ما را دعوت به این می کند که تماشاگر داری نمایش می بینی نه واقعیت را.