جمعه ۹ تیرماه نمایش "پدرخوانده ناپلی" به نویسندگی : "ادواردو فیلیپو"وکارگردانی : بابک محمدی به پایان رسید. این هم تجربه ای جدید وحاوی شناخت های خوبی از اجرا و بازی برای من بود.درمجموع دوستان خوبی در گروه گرد آمده بودند وکارگردان مهربانی داشتیم. صحنه های موفقی در نمایش بود.مثل صحنه خودمن با پدرخوانده ، یا صحنه پدرخوانده با "ریتا" صحنه معرفی عاشق ریتا، یا صحنه نجار و نزولخوارخوب درآمده بود. نظرات چند نفر را می آورم : " در مجموع نمایش موفقی به حساب نیامدبا استقبال تماشاگران مواجه نشد" آیا این به معنای بد بودن نمایش بوده است؟ قاسم زارع "بازیگر"می گفت : نمایش قصه ی قشنگی دارد. اما برای این روزگار پرسرعت خیلی کشداراست. باید ترفندی زد اول این که کمش کرد. دوم با تمهیداتی ریتمش را سریع کرد. صدیق تعریف گفت: بعد از چند سال یک نمایش کلاسیک به معنای واقعی دیدم.من اینقدر از این نمایش خوشم آمده که یک بار دیگر می خواهم آن را ببینم.وآمد دوبار آمد وگفت برای بار دوم بیشتر لذت بردم. باراول پیشنهاد کرده بود دومحافظ نانوا اصلا حرف نزنند بهتراست، رعبشان بیشتر می شود. این ها چون بازیگران کم تجربه ای هستند، صحنه را می اندازند. کارگردان پذیرفت و به بازیگران گفت حرف نزنیدوکر و لال بازی کنند. گرچه بازیگران خوششان نیامد و دلخور شدند اما درآن صحنه به راستی خوف انگیز تر جلوه کردند.درحالی که وقتی در اجراهایی که حرف می زدند معلوم می شدمحافظانی زپرتی اند.بار دوم که تعریف آمده بود دید که دو محافظ حرف نمی زنند. حمید رضا افشار هم تعریف می کرد می گفت خیلی خوشش آمده. داریوش مهرجویی، مهمان خانم حائری میگفت خوشش آمده و لذت برده. اما یکی از دوستان می گفت نیم ساعتش زیاده. من درپرس و جویی که کردم متوجه شدم که تماشاچیانی که تئاتر را نمی شناختند بیشتر از تماشاگران آگاه به نمایش و تئاتر از این نمایش خوششان آمده بود.آنان خود را به قصه نمایش می سپردندو لذت می بردند. اما آشنایان به تئاتر، بیشتر دنبال حفره های نمایش می گشتندتا بیابندو بیشتر از کشدار بودن آن گله داشتند. از هوشنگ گلمکانی دعوت کردم بیاید . پرسید چند ساعته؟ گفتم دوساعت. گفت من شنیده ام دوساعت بیشتره. دیدم وای دروغم درآمد.پس من هم یک چیزی حس کرده بودم که به او دروغ گفتم. حرفم را عوض کردم وگفتم آره دوساعت و خورده ای . اما می دانم شما خسته نمی شید. احساس کردم که او از نمایش بد شنیده. گفت برای روز مهمانان که متاسفم ولی برای یک روز دیگر می آیم. راستش دیگر ترسیدم دعوتش کنم. گفتم شاید خسته شود. حسین پاکدل هم روزهای اول آمد و دید نقد مثبت و سازنده ومشوقی در روزنامه شرق چاپ کرد. در حالی که یک نقد در همان شماره ودرست زیر نقد حسین پاکدل خیلی منفی نگاه کرده بود. نقدی ویرانگر بودتا سازنده خب این هم نمایشی دیگر با کارگردانی دیگر و تجربه ای دیگر. من که از لحظات نمایش هنگامی که با پدر خوانده گفتگو و درگیری داشتم از کارم لذت می بردم و راحت بودم. به هیجان می آمدم. به امید کارهای بهتر.