اتفاقی و فی البداهه سریال "دندون طلا" را در جمع هزار نفری تبلیغ و تشویق کردم و خواهش کردم که این سی دی را برای کمک به جریان فرهنگی درست, بخرند و رایت نکنند.
چهارشنبه شب مهمان کانون معلولین توانای قزوین بودم. بنیان گزار این کانون آقای موسوی مدیر عامل شرکت فیروز است که من خدمت ایشان ارادت دارم.آقای محمد علی ساربان این کانون را چند سال پیش معرفی و خودش یکی از فعالان این کانون محسوب می شود که هنر مندان را از تهران دعوت می کند. این چهارمین بار است که در جشن سالیانه این کانون افتخار حضور دارم و هر بار درسی جدید از این محفل انس می گیرم.
گردهمایی است که طی آن به دانش آموزان ممتاز آموزش و پرورش قزوین و نواحی آن جایزه می دهند و همتایان آنها که ممتازند ولی نقص جسمی دارند معرفی می کنند و هدایایی به آنان تقدیم می کنند.یا هر یک از دوستانی که با وجود نقص عضو از توانایی هایی برخوردار هستند, معرفی می شوند. یک بار هم در جشن ورزشکارانی که در رشته بسکتبال پارا المپیک مقام آورده بودند مورد تشویق و قدر دانی قرار گرفتند که من هم جزء مدعوین بودم.
بیش از هزار نفر در این مجمع شرکت کرده بودند. قبل از اینکه مرا به عنوان میهمان به جایگاه دعوت کنند, خانم نوروزی مدیر سایت کانون توانا که خود نقص عضو دارد, به جایگاه دعوت شدندو مقاله ای را برای حضار قرائت کردند. این مقاله در واقع زیست نامه و تلاش ها و موفقیت های ایشان بود. از زمانی که به دنیا آمده اند تا اکنون که مهندس سخت افزار شده اند و مدیریت سایت کانون را به عهده دارند و این همه را مدیون آقای موسوی و کانون هستند را برای ما قرائت کردند. چه نثر روان و زیبا و محکمی داشتند. شنیدن سرگذشت ایشان حال مرا دگر گون کرد و به گریه انداخت. همچنان که اشک می ریختم به جایگاه دعوت شدم. از بخت بد مجری میکرفن را اول بار به دست من داد که حرف بزنم . هنوز تحت تاثیر شنیدن مقاله بودم و نمی توانستم درست حرف بزنم. گفتم ایکاش خانم نوروزی مقاله شان را زود تر اینکه من به جایگاه بیایم می خواندند. ایشان چنان تاثیر ی برمن گذاشتند که من نمی توانم حرف بزنم.
بهرحال چند جمله ای شکسته بسته و با حال نزار گفتم و میگرفن را به مجریان دادم . دوستم ساربان بر خلاف من روشن و واضح و خوب صحبت کرد.کم کم حالم سر جایش آمد. من اصلا آدم تبلیغات نیستم ولی نمی دانم چرا ناگهان فکر ی ذهنم رسید باخود گفتم چه خوب است که از این فرصت استفاده کنم. سی دی شبکه خانگی "ندون طلا" را معرفی کنم.
میکرفن را گرفتم . دیگر حالم سر جاش آمده بود و کمی به شوخی و کمی به جد از کارهای گذشته و حال خودم داد سخن دادم و آخر سر هم گفتم آخرین کار من بازی در سریال "دندون طلا" در شبکه خانگی است که دیروز توزیع شده است . از نویسنده و کارگردانش آقای میر باقری گفتم و اشاره ای به آثار تلویزیونی و تئاتری او کردم سر آخر به دندون طلا پرداختم از جمع خواهش کردم برای کمک به تولید این گونه رسانه های مردمی و خوب آن را بخرند وجدانا رایت نکنند. از خودم چنین انتظاری نداشتم. ولی خب شد. شب زیبا و فراموش نشدنی بود.