دندون طلا, اتفاقی نه ساده
سعی می کنم آدم خرافی نباشم اما کلمه "دندون طلا" برایم یک وجه غیر مادی و ماورای واقعی , مانند یک سروش غیبی, یا ارتباطی تعریف نشدنی و معنوی پیدا کرده است. با این نمایش بود که داوود میرباقری خالق سریال های زیبای "رعنا", "امام علی" و"گرگها" را شناختم.
سر تمرین های نمایش رستم و سهراب به کارگردانی "رسول نجفیان" برای شبکه دو تلویزیون بودم. نقش رستم را بازی می کردم. یک شب بعد از تمرین , رسول مرا کناری کشید و سوال کرد نمایش دندون طلا را دیده ای ؟ گفتم نه . گفت مثل اینکه برای آقای ارجمند سفری پیش آمده که می خواهد به خارج از کشور برود, اگر این اتفاق بیافتند نمایش با مشکل مواجه میشود. من تو را برای جایگزینی نقش دندون طلا به میر باقری معرفی کرده ام. آیا می توانی خودت را برای این نقش بزرگ آماده کنی؟ داشتم جواب را مزمزه می کردم که گفت فردا برو نمایش را ببین, من هم نمایشنامه را برایت می آورم. قرار است تمرین هایی در ساعات بعد از اجرا برایت بگذاریم تا فوری خودت را برسانی . چند روزی گذشت و خبری نشد. ظاهرا مشکل برطرف شده بود.تمرین های رستم و سهراب هم فرصت دیدن نمایش دندون طلا را به من نداد.
مطمئنم همین آشنایی غیابی حول و حوش نمایش دندون طلا و گیر و گور های آن بود که برای نقشی در سریال مسافر ری, خود را مقابل دوربین میر باقری دیدم. تصاویر شبهایی که بعد از اتمام کار روزانه در قهوه خانه های کنارباغ فین کاشان و نوشیدن چای و چند پک به قلیان, از خاطرم محو نمی شود. این الفت بود که مرا با خلق و خوی مردی اندیشمند, مهربان , مردمی و خاکی و در عین حال جدی آشناکرد.
دستیار اولش , فرید سجادی حسینی بود.وصف او را از دوستان قدیم تئاتری شنیده بودم ولی تا کنون کلمه ای با او صحبت نکرده بودم تا اینکه پس از مسافر ری , خود را سر تمرین (دندون طلا) به کارگردانی او در نقش "قنبر قهوه چی" در حوزه هنری دیدم. برایم عجیب است که چه عواملی باید دست به دست هم بدهند که تو دوسال بعد, باز به بازی در نقش دندون طلا و همان نقش قنبر قهوه چی برسی؟! و ایفای همین نقش باعث شود که جای کوچکی هم در قلب سید برای تو باز شود و افتخار این را داشته باشی که برای بازی در "معصومیت ازدست رفته" , "مختار" و "یلدا"دعوت شوی و از اندیشه و آگاهی این کارگردان فهیم, عاطفی و کار بلد بهرمند گردی و تجربه بیاموزی؟
و باز برایم عجیب است که پس از گذشت چهارده سال, امروز , دوباره نمایش دندون طلا مطرح شود و اینبار هم تو در فکر و قلب سید اگر چه نه در نقش قنبر قهوه چی(که او و سجادی آن را دوست داشتند و چند بار هم از بازی تو تعریف کردند) بلکه در نقشی مقابل دندون طلا , "مهدی فخیم زاده" (که کارگردان و بازیگری مجرب , معروف و محبوبی است) قرار بگیری و در رل پاسبان ایفای نقش کنی.
البته که باید این نقش را به روی چشم بگذاری و بپذیری و بدانی که این سینماست و ملاک و محکش با تئاتر تومنی هفتصنار فرق دارد و از همه اینها گذشته آنچه خداوند برایت مقدر کرده همین است و هنوز کبوتر بخت برای نشستن بر شانه های تو تردید دارد. و تو می گویی هر چه از دوست رسد نیکوست و در کنار میر باقری بودن را قدر میدانی و بر خود می بالی و شکر می کنی که هنوز جای کوچکت را در قلب او از دست نداده ای.
اما باز با تعجب از خودمی پرسی که آیا حضور تو در دندون طلای امروز , بزرگی خداوند را نشان نمی دهدکه میر باقر ی را وسیله قرار داده تا تو بعد از بیست و اندی سال که از بازی ات در سریالهای امام حسن و اما رضا به کارگردانی مهدی فخیم زاده می گذرد (و او بعد از آن به کلی ترا فراموش کرد) قرار بگیری و رخ در رخ و چشم در چشم او بازی کنی؟
آری همه این اتفاقات به تو بشارت می دهد که حق نداری دندون طلا را برای خود یک اتفاق ساده ببینی و از خداوند موفقیتش را در شبکه خانگی آرزو نکنی.