ٰٰٰ
تاتر قربانی
یکی از آرزوی های استاد مصطفی اسکویی (کارگردان و مدرس بازیگری ) که از استادان سلف خود فرا گرفته بود این بود که تاتر واقعی نیاز به گروهی منسجم ( کلکتیو) دارد. به این معنی که گروه مانند یک خانواده به هم پیوسته همواره باهم باشند و کار کنند. ولی متاسفانه این خواسته برای خود گروهش و گروه خانمش مهین اسکویی تا آخر عمرشان آرزویی تحقق نیافته ماند. داشتن کلکتیو تاتری بدون پشتوانه مالی و درامد و یارانه دولتی و یا فروش بلیط امکان حیات نداشت وهنوز هم ندارد. این بود که گروهشان هراز چند گاه یکی از یاران مستعد و کاربلدی همچون شیر اندامی و مهدی فتحی و دیگران که از امکانات فیزیکی و فکری و هنری و تکنیکی والایی برخوردار می شدند، مجبور بودند برای خود شغلی دیگرکه متضمن تامین وضعیت مالی و معاش شان باشد اختیار کنند.
نه اینکه اسکویی این واقعیت را نمی دانست اما آرزوی داشتن کلکتیوتاتری را به هنر جویان از همان آغاز کلاس ها توصیه و بیان می کرد وهمچنین تلاش خود را می کرد که آنرا هر چند نیم بند ایجاد کند. می گفت : برای خود تان شغلی نیم وقت دست و پا کنید تا نیاز به عواید مالی تاتر نداشته باشید زیرا در این ملک جز استخدام شدن در وزارت فرهنگ وهنر گزینه ی دیگری جلوی روی هنرمند تاتر نگذاشته اند.تاتر برای شما نان به ارمغان نمی آورد. او می دانست که به قول استاد هوشنگ ابتهاج (هنر تمام وجود را می طلبد.هنر نباید دنبالچه هنرمند باشد). شوربختانه هیچ هنرمند غیر دولتی نمی توانست از هنر ارتزاق کند و اگر شغل دیگر ی اختیار می کرد بی شک در هنرش تاثیر می گذاشت.اما استثناهایی هم وجود داشت . نویسندگان و بازیگرانی هم بودند و هستند که دوشغله اند و ممر اعاشه شان از شغل اصلی شان است اما شغل اولشان هم خواه ناخواه ، تحت تاثیر شغل دوم یا هنر آنهاست . به طور مثال نام هایی مانند بهرام بیضایی و زنده یاد ولی شیراندامی از آن زمره اند که حتی شغل اولشان ( تدریس در آموزشگاه ها )متاثر از هنر تاترشان بود. همین بود که کارگردانی مانند اسکویی او را دوست داشت و می خواست که او و همتایانش مانند مهدی فتحی دولت آبادی وووو در گروهش بمانند و به وصایای استادانش (کلیکتیوهنری تاتر) را ایجاد کنند و یا معنایی نیم بند دهند. اما متاسفانه در این خطه در هیچ دوره و زمانی شدنی نبود. ولی استاد اسکویی با سماجت اعتقاد و اصرار داشت که با ایثار و از خود گذشتگی تاحدودی می توان این مهم را میسر ساخت. اما متاسفانه به نظر نگارنده این آرزو را هم او و همسرش بانو مهین اسکویی به گور بردند.
اوهمیشه فقدان شیراندامی و فتحی را در گروهش ضایعه ی جبران ناپذیرقلمداد می کرد. می سوخت و می ساخت و هر دوره ای که شاگرد می گرفت و آموزش می داد تا بازیگرانی مانند شیراندامی بسازد .او که هرچیزی که برای تاتر می خواست با نیروی اراده و مدیریت وپشتکار به دست می آورد اما در ساختن و تربیت کردن بازیگرانی همچون شیراندامی موفق نبود و همیشه از اینکه آنها را به دلایل مختلف از دست می داد افسوس می خورد و از زمین و زمان و مسببانش گله مند بود. زیرا برخی ها به دنیا می آیند که ذاتا بازیگر باشند. صدای خوب . فیزیک مناسب ورزشکار و دارای تفکر متعالی و به روز که در آن زمان در کمتر بازیگری دیده می شد.اسکویی غصه می خورد که شیراندامی را ازگروهش از دست داد.(هرکارگردانی غصه می خورد) شیراندامی از آناهیتا رفت و با استعداد خدا داد و اکتسابی اش از مکتب استانیسلافسکی که در هنرکده آناهیتا ( از خود مصطفی و مهین اسکویی ) آموخته بود ، کارگردان تاتر شد. کارگردان موفق نمایش مشکل (مرگ پیشه ور) شد و اما سینما به این چهره و اندام بی نظیر برای نقش هایی ماندگار همچون (شازده احتجاب ) و غیره نیاز داشت .سینما او را از تاتر قاپید. دستمزدی که در تاتر هیچگاه نگرفته بود به او داد . شیراندامی بازیگر سینما شد. اما هیچگاه بازیگر فیلمفارسی به معنای مبتذلش نشد و می توان گفت که همواره تاتری باقی ماند. (تالیفات او در زمینه تاترشاهد این مدعاست) . چون ریشه محکمش در تاتر قوام گرفته بود. نضج و پخته گی هنری اش را مدیون تاتر بود. او تاتری بود که به سهم خود، سینما را با هنرش جلا و رونق بخشید. این بود که اسکویی ته دلش نمی خواست او و امثال او را از دست بدهد. زیرا ازدست دادن آنها به تاتر لطمه می زد (که زد).آخر اسکویی هم ذاتا تاتر ی بود.عاشق تاتر بود. برای تاتر زندگی کرد و برای تاتر مرد.زندگی او داستان جداگانه ای را می طلبد که بماند برای بعد.
شیراندامی از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۴ یکی از ارکان اصلی گروه آناهیتا به کارگردانی مصطفی اسکویی و مهین اسکویی بود. ولی بعد از جدایی اسکویی ها از هم ،همکاری با بانومهین را در گروه( زمان ) که در واقع شاخه ای از گروه آناهیتا بود ترجیح داد . سال ۱۳۴۸ یکی از بازیگران مطرح گروه (زمان) به سرپرستی و کارگردانی مهین اسکویی بود.
مصطفی اسکویی درست می گفت که تاتر با( کلکتیو) یعنی گروهی منسجم وکل یکپارچه شکل معنا می گیرد. در غیر این صورت تاترشکل واقعی نخواهد داشت و تبدیل به مناسکی بی روح و مکانیکی خواهد شد. تبدیل به ماشینی مونتاژی می شود که هر قطعه اش از یک کمپانی به عاریت گرفته شده است. درست است که هرقطعه کار خودش را انجام می دهد اما انرژی لازم به تماشاگر منتقل نمی شود.
افسوس که زمانه شیراندامی ها، فتحی ها، دولت آبادی ها ، اسکویی ها، خسروی ها، بیضایی ها ، رفیعی ها صادقی ها وخیلی های دیگر را در عرصه هنر تاتر قربانی کرد که نتوانند گروه کلکتیو تاتری تشیکل دهند. درواقع با مانع تراشی عمدی ویا در خوشبینانه ترین سخن با ندانم کاری مانع تشکیل گروه (کلکتیو) تاتری شدند و می شوند و باید گفت در حقیقت این تاتر است که قربانی شد و می شود .
هژیرآزاد