چاپ


حکایت مخاطب و جریان سازی تئاتر

 این  ادعا  که  تئاترما، مخاطب ندارد، یا کم دارد، ادعای کهنه‌ای است که مخالفان تئاتر سر می‌دادند و هنوز هم سرمی دهند. واقعیت این است که تئاتر ما، با همه کاستی هایش، مخاطب فراوان دارد. گذشته ازمدارس عالی و انواع دانشگاههای آزاد و دولتی،  فقط دانشگاه تهران، بیش از هفتاد سال، ده‌ها هزار  تحصیل کرده تحویل جامعه داده است که - نه همه – بلکه بخش عمده ای از آن ها، وخانواده هایشان مخاطب باالقوه‌ی همه آفریده‌های هنر ی ازجمله تئاتر هستند؛ منتها عواملی که آنان را به حوزه های مختلف هنری جذب کند  کم است. فضای احترام آمیز به هنر، تماشاگر، وهنرمند ناچیز است.
 هنرمندان تئاتر در هردوره ای، با سیلی صورت خود را سرخ نگاه داشته، با فروتنی سهم خود را ادا کرده اند. آن چه کم بوده و هست، اعتنای مدیریت کلان به فرهنگ سازی و فرهنگ پروری است. برای اثبات این مدعا در حوزه ی تئاتر، کافی است نگاهی به آمار نمایش‌های اجرا شده بیاندازیم؛ تا شاهد نمایش های پر مخاطب زیادی  باشیم که به دلیل نوبت گروه‌های دیگر و نبودن سالن، در اوج استقبال،  از صحنه  برداشته شده اند.
 در راستای فضاسازی فرهنگ تئاتری، یاد و خاطره‌ی نمایش بینوایان در فرهنگسرای بهمن، هنوز زنده است. شاید در مخیله خیلی ها نمی‌گنجید که در جنوب شهر- کشتارگاه – یک نمایش خارجی، شش ماه اجرا شود  و مردم از دورترین نقاط تهران و حتی شهرستان ها برای دیدن آن، دوری راه را تحمل کنند. نمایش بینوایان یک نمونه است، و نشان گرآن است که خواستن، توانستن است. آن روز، خواستند، و شد. و امروز ...
 تنها در سال های بعد از انقلاب، با همین بضاعت اندک، گروه هایی دارای شناسنامه شده و توانسته اند با کار خود، تماشاگر علاقه مند را جذب کنند. 
 
خلق یک نمایش جدی، خوب و جذاب کار آسانی نیست، مانند خلق  رمان، نقاشی، مجسمه، خط و امثالهم نیست؛ بلکه  تجمعی از هنرها را در خود دارد و بدین لحاظ، هنری پرهزینه است. بنابراین مقرون به صرفه و درایت نیست که پس از صرف هزینه‌ای گزاف، برای تولید آن، تنها سی شب به اجرا درآید و صدها،  بلکه هزاران  تماشاگر مشتاق را ازدیدن آن‌ها محروم کرده، از در گیشه به خانه‌اش بفرستند. در این برهوت بی‌سالنی است که  رعایت  نوبت مساله اولی می شود، و اندیشه و چاره سازی امروز، برنامه اصلی می‌گردد؛ و مسائل حیاتی، همچون  ایجاد گروه های حرفه ای، ایجاد هیجان و فضای هنری، ساختن ذهنیت و ذوق و فهم  هنری در تماشاگر، یا به کلی فراموش می شود، یا در مرتبه ی بسیار نازلی، قرار می گیرد.
مثلا، در عرصه ی  اطلاع رسانی  به مخاطب  با نمونه ها ی زیادی، مانند  معرفی  یک پدیده، یک کالا، یک حرکت، در رادیو، تلویزیون، سینما و جراید،  یا انواع دیگر خبر رسانی ها، آشنا هستیم و آن را  پذیرفته ایم. اما در حوزه ی تئاتر؟ از نود ونه درصد تولیدات تئاتری، کمترین آگاهی از کم و کیف و چگونگی آن به اطلاع عموم می‌رسد؛ هر سال، مجموعه مخلوطی از نمایش های حرفه ای، آماتور و تجربی به اجرا در می آید  که مخاطب هیچ گونه آشنایی با آن‌ها ندارد و نمی داند به چه نمایشی و با چه عواملی، به صحنه می رود و چه چیزی  می‌خواهد ببیند. آنچه مورد توجه قرار گرفته، یا با آشنایی قبلی گروه ها و افراد بوده، و یا دهان به دهان گشته  است. مخاطب، دراین فضای گنگ، سردرگم می شود و در نهایت این که از تئاتر دور می شود. و این معلول محو و یا کم رنگ شدن برنامه ی  هدایت، تربیت و حرمت تماشاگر، در برنامه ریزی مدیران است .
بدیهی است که فرهنگ سازی، محصولی یک شبه نیست؛ ضرورتی چند سویه است. نگاه داشت حرمت وکرامت هنر و هنرپذیر و هنرمند، باید از اولویت های برنامه دراز مدت و کوتاه مدت باشد؛ اگرنمایشی در همین شرایط هم، توانست ازمعیار های تعیین شده عبورکند، و از نظر استاندارد های  قابل قبول اهل نقدو نظر، نمره قبولی بگیرد و مخاطب بالایی را هم جذب کند، شایسته است که تولیدی ملی تلقی شده و به آن  مباهات شود، تشویق گردد، حمایت شود، ادامه یابد وچه بسا  پاداش بگیرد؛  اما... افسوس!! می‌گویند نوبتت تمام شده بساطت را جمع کن و برو؛ همکارانت درصف ایستاده اند!!  توخود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.